صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۰:۳۳ - ۲۶ مرداد ۱۳۹۵

غلامعلی حداد عادل: ما گفتیم «نگرانیم» و عده‌ای گفتند«امیدواریم»/ نامزد انگلیسی در انتخابات خبرگان٩٤ نداشتیم

گفت‌وگوی «اعتماد» با غلامعلی حدادعادل خواندنی‌هایی از زبان یکی از اصلی‌ترین چهره‌های اصولگرا دارد. می‌گوید عاقبت کنار نرفتن‌های سال ٩٢ را می‌دانسته است. همان‌طور که در اسفند ٩٤ احتمال می‌داده است که لفظ «امید» در ذهن مردم خوش‌آهنگ‌تر از لفظ «دلواپسی» باشد. با این همه می‌گوید پیش‌بینی هیچ انتخاباتی به اندازه ٩٦ برایش سخت نبوده است.
کد خبر : 110255

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، متن این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:



امروز که ما این مصاحبه را انجام می‌دهیم روز خیلی خوبی برای تاریخ مردمسالاری کشور ما است. معمولا در چنین روزی رای مردم از سوی مقام معظم رهبری تنفیذ می‌شود که نمادی از مردم‌سالاری دینی بوده است. ما می‌خواهیم تحلیل شما را به عنوان یک چهره مورد وثوق جامعه اصولگرایی از این موضوع داشته باشیم که نظام جمهوری اسلامی در دهه چهارم خود که به یک بالندگی و ثباتی رسیده است و همانند یک انسان در حال سپری کردن دوره میانسالی خودش است با چه چالش‌ها و مشکلاتی به صورت کلان مواجه است؟
من هم از اقدام و اهتمام شما به برگزاری این مصاحبه تشکر می‌کنم و امیدوارم هم تلاش شما و هم سعی من برای جامعه و کشور مفید باشد. سوال خوبی کردید. انقلاب اسلامی کم‌کم به چهل سالگی نزدیک می‌شود و چهل سال یک دوره قابل ارزیابی در تاریخ تحولات اجتماعی محسوب می‌شود. دستاوردهای ما کم نبوده است. به نظر من نفس دوام یک حکومت دینی در مدت نزدیک به چهار دهه در چنین دنیای پرآشوبی خودش یک دستاورد بزرگ است. خصوصا وقتی ما حوادث چهار دهه را مرور بکنیم بیشتر به اهمیت بقای اصل نظام واقف می‌شویم. نظامی که توانسته یک جنگ سهمگین را پشت سر بگذارد و با وجود تحریم‌های به قول خود تحریم‌کنندگان «فلج‌کننده» توانسته به زندگی خودش ادامه دهد و امورات کشور اگرچه با سختی اما بتواند بچرخد. امروز وقتی دقت می‌کنیم، می‌بینیم که در بین کشورهای منطقه ایران امن‌ترین کشور است و یک کشوری است که آینده‌ای قابل پیش‌بینی دارد. یعنی امروز شما به سراغ کشورهای مختلف منطقه که می‌روید در هیچ کشوری به اندازه ایران نمی‌توانید ثبات را پیش‌بینی کنید. اینها دستاوردهای کلی نظام است. ولی در عین حال در هر بخشی که وارد شویم نیز دستاوردهای‌مان کم نبوده است. تربیت نیروی انسانی یکی از دستاوردهای بزرگ ما بوده است. اینکه جمعیت کشور ما یک قدری بیشتر از دو برابر نسبت به اول انقلاب شده است ولی جمعیت دانشجویی کشور از ١٧٠ هزار نفر به بیش از چهار و نیم میلیون نفر رسیده است این موفقیت کمی نیست. قبل از انقلاب مدعی بودیم که خودروسازی می‌کنیم اما همان پلاکی که روی آن «ساخت ایران» نوشته شده بود هم در خارج تولید می‌شد. حالا اما موشک ماهواره‌بر می‌سازیم. یعنی هم ماهواره و هم موشکی که آن را در مدار قرار دهد می‌سازیم که مجموعه این کارها دستاورد کمی نیست. اما مهم‌تر از همه این جنبه‌های فنی یا پزشکی، دستیابی به یک نوع رفتار سیاسی اجتماعی است که ما از آن به «مردم‌سالاری دینی» تعبیر می‌کنیم و شما نیز در سوال‌تان آن را با ذکر همین نکته مطرح کردید. این از نگاه من دستاورد بزرگی است. چون در کشور به «جریان اصولگرا» تعلق دارم و روزنامه اعتماد به «جریان اصلاح‌طلب» تعلق دارد مایلم این سوال شما را از این به بعد با تکیه و تمرکز بر رفتار سیاسی جریانات مختلف سیاسی ادامه دهم.
تصور خود من این است که اگر بخواهیم هیجانات، احساسات و عواطف زودگذر را مبنای تصمیم‌گیری و تفکر قرار ندهیم باید بپذیریم که در جامعه ما در عرصه سیاست دو جریان، واقعیت و حضور دارند. یکی اسمش اصولگرا و دیگری اصلاح‌طلب است. اینکه حالا این اسامی از چه زمان پیدا شده است و این جریانات قبلا کجا بوده و چگونه فکر می‌کردند در جای خودش مهم است اما فعلا لازم نیست که ما همه‌چیز را از تاریخش شروع کنیم. در برابر این واقعیت ما دو نوع می‌توانیم رفتار کنیم. البته باید اول به این موضوع اشاره کنم که لازمه مردم‌سالاری، رای گرفتن و انتخابات وجود جریان‌های رقیب است و شما نمی‌توانید مسابقه داشته باشید اما دو تیم رقیب نداشته باشید. این اقتضای یک جامعه آزاد از نظر سیاسی است که بخواهد با مردم‌سالاری تکلیف مجلس، ریاست‌جمهوری و شوراها را روشن کند. نفس رقابت لازمه مردم‌سالاری است. چه دینی و چه غیردینی. معمولا زمانی که صحبت از اصولگرا و اصلاح‌طلب می‌شود اذهان به سمت اختلاف‌نظرها و تعارضات میان آنها می‌رود. وقتی جایی صحبتی می‌شود، می‌گویند ما چه گفتیم و آنها چه گفتند؟یعنی بلافاصله اختلافات برجسته می‌شود.
از منظر دیگری به این سخنان بپردازید، اصولا اصلاح‌طلبان و اصولگرایان چه اشتراکاتی دارند و در چه مواردی می‌توانند مشترک باشند؟
بله. اصلا ما در چیزی با هم اشتراک داریم؟ ممکن است کسی به این سوال، جواب کاملا منفی بدهد و بگوید هیچ امری بین اصولگرایان و اصلاح‌طلبان مشترک نیست. ولی اگر قدری فکر کنیم می‌بینیم که این پاسخ، پاسخ دقیق و درستی نیست. منتها ما عادت به غوطه‌ور بودن در اختلافات داشته‌ایم و به همین دلیل هیچگاه از اشتراکات حرف نزده‌ایم. من یک وقتی در یکی از کتاب‌های درسی دبیرستانی که حدود ٣٠ سال پیش تالیف کرده بود و شاید شما هم آنها را خوانده باشید درباره اختلاف زبان‌ها صحبت کرده بودم. بدیهی است زبان‌ها با هم اختلاف دارند اما من پرسیده بودم آیا زبان‌ها در امری هم هست که با هم اشتراک داشته باشند؟ عجیب بود که اغلب معلمان در جواب این سوال مانده بودند. من به شهرستان‌ها و استان‌ها سفر می‌کردم که راجع به این کتاب توضیح بدهم. خاطرم هست همه می‌پرسیدند که در پاسخ به این سوال چه بگویند؟ من هم می‌گفتم خب شما فکر نکردید که وقتی ما می‌گوییم زبان انگلیسی، زبان فارسی، زبان عربی دارای اختلافات هستند، ممکن است همه این زبان‌ها با هم یک وحدتی هم داشته باشند و اگر نداشته باشند اصلا چرا به آن زبان می‌گوییم؟ حالا هم در مورد احزاب و جریانات سیاسی این سوال واقعا جا دارد. من پیش خودم فکر کردم که شاید بشود، صحبت از برخی اشتراکات کرد. مثلا اینکه همه ما مدعی هستیم که چه اصلاح‌طلب و چه اصولگرا به «خانواده انقلاب اسلامی» تعلق داریم. یعنی در این امر اشتراک داریم که هر دو تعلق‌خاطر به این انقلاب داریم و اصلا متعلق به این انقلاب هستیم و این مسلما یکی از اشتراکات ما است. شاید ریشه اشتراکات دیگرمان هم باشد. یک اشتراک دیگر ما باید این باشد که همه به استقلال کشور معتقدیم. یعنی چه اصولگرا باشیم و چه اصلاح‌طلب هیچ کدام‌مان نباید خلاف استقلال کشور قدمی‌برداریم و آرمانی داشته باشیم. مسلما استقلال کشور جزو آرمان‌های ما است. یکی دیگر از آرمان‌های مشترک بین ما باید آزادی باشد. یعنی از انگیزه‌های ما در انقلاب اسلامی دست یافتن به آزادی است. من کتابی دو سال پیش تالیف کردم به نام «محض اطلاع» که واقعا هم محض اطلاع جوانان آن را نوشته بودم. آنجا با مدرک و سند از یادداشت‌های اسدالله علم و روزنامه اطلاعات نشان دادم که وقتی روزنامه اطلاعات که زیرنظر «سناتور عباس مسعودی» بوده و او کسی بوده که در تمام دوران مسوولیتش هم به رضاشاه و هم به شاه خدمت کرده بوده وقتی گزارشی حاوی انتقاد به شرکت تعاونی تاکسیرانی منتشر می‌کند شاه آنچنان عصبانی می‌شود که دستور می‌دهد عباس مسعودی را به کاخ راه ندهند و علم را مامور می‌کند که این موضوع را به او اطلاع بدهد. او هم آنچنان وحشت‌زده و ناراحت می‌شود که یک «غلط کردم نامه» به شاه می‌نویسد و مدعی می‌شود که در زمان نگارش این گزارش در روزنامه حضور نداشته است. دو هفته بعد هم، از شدت ناراحتی، دق می‌کند و می‌میرد. یعنی ما چنین کشوری داشتیم ولی الان شما ملاحظه کنید که در همین عرصه مطبوعات خودتان چقدر این دایره‌ای که می‌توانید در آن آزادانه اظهارنظر کنید و حرف بزنید وسیع شده است. چقدر آزادی متفاوت با گذشته شده است. اصل دیگری که به آن معتقدیم جمهوری اسلامی یا همان حکومت دینی است که در واقع این آرمان امام(ره) است و همگی باید بگوییم که یک امر مشترک بین جریانات مختلف سیاسی متعلق به انقلاب و و فاداری به آرمان‌های امام خمینی(ره) است که در راس آن آرمان‌ها، اصل خود ولایت فقیه است که به معنی تبعیت از ولی‌فقیه امروز نیز هست. در یک کلام تمام مواردی که می‌گویم همان مسائلی است که در قانون اساسی آمده است و می‌بینیم که ما وجه اشتراک کمی نداریم. یعنی وقتی ما قبول کردیم که در این میدان با هم مسابقه بدهیم لابد قواعد بازی در این میدان را پذیرفته‌ایم و اساس این قواعد قانون اساسی است که ما در اعتقاد به آن مشترکیم. اگر از این منظر به مسائل نگاه کنیم شاید راحت‌تر بتوانیم باهم حرف بزنیم و اگر قدری فضا را آرام‌تر و منطقی‌تر کنیم شاید بتوانیم بفهمیم که چه می‌گوییم و چه می‌خواهیم. باید بتوانیم با علاقه به حرف طرف مقابل گوش کنیم و حرف خودمان را در چارچوب همین اشتراکات به طرف مقابل‌مان منتقل کنیم. اگر با این نگاه قدری فضا را تلطیف و تعدیل کنیم در آن صورت به یک بلوغ سیاسی می‌رسیم که با حفظ اختلاف‌نظر آن چارچوب‌ها و اشتراکات را حفظ می‌کنیم و مبنای گفت و شنود قرار می‌دهیم. این نکته‌ای است که مختصری هم در آن موفق بوده‌ایم اما هنوز راه درازی برای رسیدن به این بلوغ سیاسی پس از چهار دهه داریم.
شما به ماهیت اشتراکات و اختلاف‌نظرهای موجود میان اصولگرایان و اصلاح‌طلبان اشاره کردید اما من بیشتر دوست دارم از شما به عنوان یکی از چهره‌های شاخص اصولگرایی در مورد این روزهای این جریان بدانم. تحلیل‌های متفاوتی در مورد این روزهای آنان وجود دارد. خیلی‌ها بر این باور هستند که این شرایط از سال ٩٠ به بعد دچار دگرگونی شد و صف‌بندی‌های جدید شکل گرفت. این روزهای اصولگرایان چگونه است؟ آیا شرایط کم‌رونق‌تری نسبت به گذشته دارند یا خیر؟
شاید مبنای این سوال شما انتخابات اسفند ٩٤ و پدید آمدن مجلس دهم باشد که این را قرینه‌ای درباره وضعیت اصولگرایان می‌دانید.
بله و پشتوانه آن انتخابات ٩٢ است که چندین گزینه اصولگرا وجود داشت اما مردم به یک گزینه غیراصولگرا رای دادند.
بله. ببینید در انتخابات ٩٢ که منجر به روی کار آمدن آقای روحانی شد ما از اول تشخیص‌مان این بود که اگر نامزدهای متعدد داشته باشیم احتمال شکست وجود دارد. با توجه به شرایط کلی کشور هم این تشخیص را داشتیم. به همین جهت هم بود که ما سراغ ائتلاف سه‌گانه رفتیم. غرض ما از آن ائتلاف این بود که در نهایت نامزدهای متعدد از جانب اصولگرایان وارد صحنه نشوند. در عمل این اتفاق نیفتاد و آرای اصولگرایان تقسیم شد و با یک اختلاف لب مرزی هفت‌دهم درصد آقای روحانی بیش از ٥٠ درصد را آورد و رییس‌جمهور شد.
شما تنها نامزدی بودید که در آن انتخابات به عنوان یک کاندیدای اصولگرا از ماندن در عرصه رقابت انصراف دادید. تلاشی هم برای کنار کشیدن سایر نامزدهای اصولگرا کردید؟ حرف‌هایی وجود داشت که کاندیداهای اصولگرا حتی به تلاش‌های بزرگان اصولگرا مثل مرحوم مهدوی‌کنی پاسخ منفی داده بودند. شما تلاشی کردید؟
خیلی زیاد. من تلاش زیادی کردم. البته تنها کسی نبودم که برای دستیابی به وحدت تلاش می‌کرد چون بدیهی بود که وقتی رای بین چند کاندیدای اصولگرا تقسیم شود احتمال شکست وجود دارد.
وقتی از کنار رفتن کاندیداهای اصولگرا ناامید شدید احتمال پیروزی آقای روحانی را دادید؟
بله، این احتمال وجود داشت و به همین جهت هم بود که بعد از کنار رفتن از عرصه انتخابات تلاش کردم سایرین را قانع کنم اما سعی‌ام به جایی نرسید. نتیجه‌اش را هم که دیدید. در مجلس اخیر هم ما نمی‌توانیم بگوییم که در این مجلس اصولگرایان در مقیاس کل کشور در انتخابات شکست خوردند. شاید در اوایل تشکیل مجلس برخی گمانه‌زنی‌ها و برخی تیترهای روزنامه‌ها این گونه القا می‌کرد که اصولگرایان شکست خوردند اما ملاحظه می‌کنید اصولگرایان در مجلس حضور خوبی دارند. اتفاقاتی که افتاده و رای‌گیری‌هایی که در این دو ماهه اخیر شده نشان نمی‌دهد که انتخابات مجلس دهم «شکست اصولگرایان» در انتخابات بوده باشد. اگرچه در تهران این روشن است که از فهرست سی‌نفره ما هیچ کس وارد مجلس نشد ولی در عین حال ما یک تجربه خوبی در همین انتخابات مجلس داشتیم و آن این بود که با وجود اینکه موفق نشدیم وارد مجلس شویم موفق شدیم اردوگاه اصولگرایی را در شورای ائتلاف اصولگرایان با هم متحد و به یک فهرست واحد برسیم. من توجه شما را به این واقعیت جلب می‌کنم که در آرای تهران، نفر اول تا سی‌ام به فهرست امید تعلق داشت اما از نفر سی و یک تا شصتم فهرست ما بود و نفر شصت و یکم در حدود یک دهم نفر شصتم رای آورده بود. این نشان می‌دهد که آرایش دو حریف آرایش قوی بوده است و آن وحدتی که ما ایجاد کردیم اگرچه به پیروزی مورد نظر ما نینجامید تاثیر خودش را نشان داد. ما امروز در اردوگاه جریان اصولگرایی مثل هر تیمی که در هر مسابقه شرکت کرده درصدد شناخت نقطه‌های قوت و ضعف خودمان هستیم. مثل دو تیم فوتبال معروف که یک شهرآوردی را برگزار کرده‌اند و حالا یکی پیروز شده و یکی بازی را به اصطلاح واگذار کرده است. طبیعی است که پس از مسابقه، مربیان و بازیگران بنشینند و بپرسند که ضعف و قوت‌شان در چه بوده است.
امروز اصولگرایان با تصدیق اهمیت وحدتی که به دست آورده‌اند و با تاکید بر حفظ آن وحدت درصدد هستند که بدانند ضعف‌های‌شان در انتخابات مجلس چه بوده تا بتوانند این ضعف‌ها را تا آنجا که می‌توانند برای انتخابات آینده جبران کنند.
در حالی که شما معتقد هستید اصولگرایان در این انتخابات به انسجام رسیده‌اند، برخی چهره‌های پرنفوذ اصولگرایی راه‌شان را از جریان اصولگرایی جدا کردند. مثلا آقای لاریجانی که به نظر می‌رسد هم در انتخابات و هم در مجلس کنونی راه خودشان را از جریان اصولگرایی جدا کردند. چگونه معتقد به انسجام هستید اما شاهد چنین ریزش‌هایی در جریان اصولگرا هستیم؟
در عالم سیاست و مسائل اجتماعی همیشه موفقیت‌ها نسبی است. یعنی وقتی می‌گوییم که در وحدت موفق شدیم منظورمان این نیست که دیگر هیچ اصولگرای ناراضی وجود نداشته است. مسلما چند نفر بودند که در فهرست ما نبودند و رفتند خودشان به صورت منفرد نامزد شدند. مثلا ما نتوانستیم آقای لاریجانی را به عنوان یک عضو فعال این شورای ائتلاف داخل کنیم.
خبرها این گونه بود که ایشان تمایلی نداشتند، درست بود؟
بله. ما که مایل بودیم حضور داشته باشند، منتها ایشان متوسل به این عذر می‌شد که من به عنوان رییس قوه خوب است که فاصله‌ام را با جریانات مختلف حفظ کنم و بر همین اساس در قم اعلام کرد که به صورت مستقل وارد انتخابات می‌شوم.
در انتخابات مجلس نهم هم ایشان رییس مجلس بود اما در شورای ائتلاف اصولگرایی نقش داشتند. پس این موضوع نمی‌تواند دلیل اصلی بوده باشد. این‌طور نیست؟
لابد شرایط فرق کرده بود. این‌طور مثال‌ها در هر دو طرف هم وجود دارد. اگر بخواهیم انتخابات اخیر را تجزیه و تحلیل کنیم می‌توانیم به گله‌مندی‌هایی که اصلاح‌طلبان بعد از شروع مجلس از اعضای فهرست خودشان داشتند نیز اشاره کنیم که خودتان می‌دانید چه بد و بیراه‌هایی به آنها گفته شد که اینها آمدند و میثاق امضا کردند اما رفتند و چنین و چنان کردند. این گونه مسائل همیشه اتفاق می‌افتد.
نگاه شما این است که چون نفر سی‌ام تا شصتم تهران از آن لیست اصولگرایان بود پس اصولگرایان به وحدت خوبی رسیده بودند، با در نظر گرفتن این مساله که مردم تهران در این انتخابات به صورت کاملا لیستی رای دادند، عده‌ای از اصولگرایان بر این باور هستند که لیست اصولگرایان هم ایراداتی داشته است. به عنوان مثال آقای باهنر در گفت‌وگویی که با روزنامه ما داشتند، گفتند که شاید اگر در لیست اصولگرایان از چهره‌های نابرجامی و تندرو کمتر استفاده می‌کردیم در انتخابات موفق می‌شدیم. به صورت کلی به لیست اصولگرایان انتقادات زیادی وارد بوده است و حتی در همان دوره انتخابات هم بسیاری همچون انتخابات مجلس نهم با همین نارضایتی اقدام به ارایه لیست‌های موازی کردند. شما از دست اندرکاران تهیه لیست انتخاباتی اصولگرایان بودید، این انتقادات را چقدر قبول دارید؟
نظر من این است که در این انتخابات چهره‌ها تعیین‌کننده نبودند. یعنی شما از من حدادعادل که در عالم سیاست است، بپرسید از این ٣٠ نفری که در انتخابات مجلس دهم از تهران وارد مجلس شده‌اند چند نفر را می‌شناسید، بنده فکر نمی‌کنم بیشتر از پنج یا شش نفر را بشناسم. اگر در خیابان هم ببینم‌شان تشخیص‌شان نمی‌دهم. حالا ببینید بقیه مردم وضع‌شان چگونه است. به محله‌های شمال شهر که بیشتر به فهرست امید رای دادند بروید و تصویر نمایندگان مجلس را نشان آنها بدهید. ببینید چند نفر از نمایندگانشان را تشخیص می‌دهند. شاید این مساله تا حدی برای اصولگرایان هم باشد اما نه به این شدت. اینگونه نیست که مردم نشسته باشند و شخصیت‌های لیست‌ها را سبک و سنگین بکنند که فلان خانم ٣٠ ساله که تا به حال هیچ جا حضور نداشته است نسبت به فلان آقای ٧٠ ساله که ٤٠ سال است در عالم سیاست حضور دارد بهتر است. چنین اتفاقی در انتخابات نیفتاد. در انتخابات یک فضایی ایجاد شد و شعارهایی مطرح شد که در جایی مثل تهران نظر اکثریت به یک شعار بیشتر جلب شد. می‌خواهم بگویم که اعتقاد ندارم که در انتخابات اخیر مجلس، شخصیت‌ها تعیین‌کننده بودند، بلکه فضا موثر بود.
خب چرا این فضا به نفع اصولگرایان تغییر نکرد؟
سوال خوب و مهمی است. من دو عامل را موثر می‌دانم. اولا دو گفتمان در این دو جریان وجود داشت. اگر موضوع برجام را مورد توجه قرار دهیم، جریان اصلاح‌طلب برجام را مایه «امید» می‌دانست و اسم فهرستش را امید گذاشت یعنی به مردم گفت که ما با این مذاکرات به شما امید می‌دهیم تا مشکلات حل شود. با همین شعار هم بود که آقای روحانی در انتخابات ریاست‌جمهوری توانست خودش را بالا بکشد. چراکه اوایل رقابت‌های انتخاباتی ریاست‌جمهوری، آقای روحانی آنقدر رای نداشت اما ایشان وعده حل مشکلات را داد و امیدواری ایجاد کرد. در واقع روح شعارهای جریان اصلاح‌طلب امیدوار کردن مردم به نتایج برجام بود. در طرف اصولگرایان نسبت به آنچه ممکن است در برجام اتفاق بیفتد نگرانی وجود داشت و من در مقام این نیستم که بگویم کسی سوء‌نیت داشت یا نداشت و نمی‌خواهم داوری اخلاقی کنم ولی آنچه واقعیت داشت این بود که یک عده به نتایج برجام خوشبین بودند و عده‌ای دیگر نگران. اینهایی که نگران بودند و بنده هم جزو آنان بودم با شعار «ما دلواپسیم» این نگرانی خودشان را ابراز کردند و طرف مقابل هم سعی کرد این دلواپسی را تا جایی که ممکن است منفی جلوه دهد. یک عده در این قصه برجام به مردم می‌گفتند: «ما نگرانیم» و عده‌ای می‌گفتند: «ما امیدواریم». بیشتر مردم ترجیح دادند که بروند و جانب آنهایی را که امید می‌دادند بگیرند و ببینند چه اتفاقی می‌افتد. به نظر من هم کار قابل فهمی بود. امروز که چند ماه از انتخابات گذشته است مردم بهتر می‌توانند داوری کنند که حق با امیدواران بوده یا دلواپسان.
فکر نمی‌کنید ریشه این رفتار به کمی عقب‌تر بازمی‌گردد؟ می‌خواهم بگویم که در سه تا چهار ماه گذشته شاید اتفاق خاصی در حوزه برجام نسبت به اسفند ماه نیفتاده است. همان امیدی که آن موقع اصلاح‌طلبان داشتند هنوز هم دارند و همان نگرانی هنوز هم هست. فکر نمی‌کنید که ریشه این موضوع به یکسری رفتارهای سیاسی که در حوزه نقد برجام و دولت رخ می‌داد برمی‌گردد. می‌خواهم بگویم که مردم نظاره‌گر رفتارهای سیاسی اصولگرایان از دو سال قبل بودند. رفتارهای شما در مجلس نهم نسبت به دولت و رفتارهای اصلاح‌طلبان در بیرون از مجلس را نسبت به دولت رصد می‌کردند و همین باعث شد که تصمیم مردم این‌گونه باشد. قبول دارید؟
نه. من واقعا معتقدم اینکه یک عده‌ای واقعا نگران بودند که در این قضیه برجام سر ملت ایران کلاه برود نگرانی بجایی بود. حالا هم همین اتفاق افتاده است. صحبت‌های یازدهم مردادماه مقام معظم رهبری هم همین را نشان می‌دهد. ایشان از روز اول با مذاکره موافق بودند و گفتند بروید مذاکره کنید ولی از همان روز اول می‌گفتند: «مراقب باشید» و در این سخنرانی اخیر صریح گفتند که امریکا چیزهایی را که می‌خواسته از ما گرفته و چیزهایی را که قرار بوده به ما بدهد نداده است. من امروز عقیده دارم که در قضیه برجام دلواپس‌تر از همه دلواپسان خود آقای روحانی است. اگرچه ایشان همچنان در سخنرانی‌ها بر اصل موفقیت برجام تاکید می‌کند اما وقتی که مذاکره‌کننده ارشدی مثل آقای عراقچی به تلویزیون می‌آید و برخلاف همیشه که سعی می‌کرده امید ببخشد می‌گوید که تحریم‌ها روی کاغذ برداشته شده اما در عمل برطرف نشده است، نشان می‌دهد که آنها که نگران بودند حق داشتند اما این حق در فضای انتخابات گم شده بود. در آن شرایط خیلی‌ها دوست نداشتند چنین احتمالی بدهند. توده و عامه مردم هم می‌خواهند مسائل حل شود. خود ما هم دلمان می‌خواهد که مسائل حل شود ولی شما امروز شرایط را می‌بینید. آیا وقت آن فرا نرسیده است که ما و اصلاح‌طلبان بنشینیم و مشترکا به درک واحدی در مورد رفتار امریکا در همین قضیه برجام برسیم؟ به نظر من چنین سوالی جا دارد و هیچ نباید از این سوالی که طرح می‌کنم استشمام لجبازی و بدرفتاری سیاسی کرد. من سوال می‌کنم که یک کدخدایی وارد شده و پنج به علاوه یکی را سامان داده، در ژنو چندین روز مذاکرات سنگین انجام شده و در دنیا چنین توافقی را «پیروزی سیاسی جهانی» تلقی کردند و گفتند ما توانستیم با قدرت سیاست‌ورزی از بروز خشونت جلوگیری کنیم و همه امیدوار بودند این گونه شود. اما بعد می‌بینید که دایم چوب لای چرخ برجام می‌گذارند و می‌گویند که فلان رفتار شما با روح برجام مغایرت دارد. آیا تا حالا شنیده‌اید که در دعاوی حقوقی کسی بحث از روح یک قرارداد کند؟ اصلا روح قرارداد یعنی چه؟ قرارداد یک نص و متنی دارد و بر اساس آن حکم می‌کنند وگرنه هر کسی می‌تواند یک قرارداد را با توسل به روح آن نقض یا به سود خود تفسیر کند.
ما کشوری مستقل هستیم و در این دنیای پرآشوب به همت جوانان خودمان توانستیم برای خودمان به سلاح موشکی دست پیدا کنیم. ما همان ملتی هستیم که در جنگ تحمیلی هشت‌ساله، به یک شهر بی‌دفاع‌مان مثل «دزفول» ١٦٠ موشک توسط صدام شلیک شد و ما حتی یک موشک نداشتیم که جواب بدهیم. در آن روز هیچ کس در دنیا نیامد به این مردم دزفول کمک کند و به ما موشک بدهد. حالا که چنین تجربه‌ای را در فاصله نه‌چندان دوری از سر گذرانده‌ایم آیا حق نداریم برای اینکه این اتفاقات تکرار نشود به سلاح دفاعی لازم دست پیدا کنیم؟ آیا ما کاری غیر از این کرده‌ایم؟ اما شما می‌بینید که امریکایی‌ها همین آزمایش موشکی ما را بهانه می‌کنند و می‌گویند که چون شما آزمایش موشکی می‌کنید با روح برجام مغایرت دارد پس به بانک‌های اروپایی می‌گوییم که با ایران معامله نکنند یا آنکه به ایرباس فرانسه می‌گوییم که چون موتورهای هواپیمایی‌تان را بویینگ می‌سازد حق معامله با ایران را ندارید. من می‌گویم که این واقعیت‌های غیرقابل انکار می‌تواند ما دو جریان را به هم نزدیک کند و مهم‌تر از اینکه چه کسی در انتخابات پیروز شود این است که کدام یک از مشکلات کشور حل می‌شود. اینکه دل‌مان خوش باشد که یک‌بار ما پیروز می‌شویم و بار دیگر طرف مقابل، یا اینکه چه کسی می‌رود و روی صندلی‌های مجلس می‌نشیند اهمیت ندارد. نشستن روی این صندلی‌ها بعد از چند ماه عادی می‌شود. دلخوشی ما باید این باشد که در همه این تلاش‌های سیاسی و غوغاهای سیاسی بتوانیم مشکلی از مشکلات مردم را حل کنیم. واقعا الان بنده نظرم این است که در مجلس این دو جریانی که حضور دارند و حضور هر دو هم قابل توجه است باید تلاش کنند راه‌حلی برای خروج از رکود پیدا کنند. این نشانه بلوغ سیاسی است. من در آخرین نطقم که روزنامه‌ها خصوصا روزنامه‌های اصلاح‌طلب از آن با عنوان «خداحافظی از مجلس» یاد کردند حرفم به مجلس آینده همین بود و گفتم که همه کسانی که در مجلس آینده حضور دارند بیایند به جای بگومگوهای بی‌حاصل سعی کنند مسائل واقعی کشور را بشناسند و راه‌حل عرضه کنند. من همانجا «اصلاح‌طلبان مجلس دهم» را مخاطب قرار دادم و گفتم که مطمئن باشید اگر برای حل مشکلات کشور راه‌حل کارشناسی داشته باشید من به عنوان یک اصولگرا از جانب بقیه نمایندگان اصولگرا که در مجلس دهم حضور دارند، قول می‌دهم که آنها با شما همکاری کنند. فکر می‌کنم باید به این سمت برویم. ما با دولتی مثل امریکا روبه‌رو هستیم که خلف وعده می‌کند و هر روز به یک بهانه‌ای چوب لای چرخ ما می‌گذارد. حرف من این است اگر ما بر سر استقلال با هم اشتراک نظر داریم امروز باید دوش به دوش هم و دست در دست هم مقابل امریکا بایستیم.
چرا چنین اتفاقی در مجلس نهم نیفتاد؟ چرا اصولگرایان در این مجلس به دولت کمک نکردند یا اگر کردند ملموس نبود؟ به هر حال مشکلات اقتصادی و سیاسی زیادی وجود داشت که شاید ریشه‌های آن به دولت آقای احمدی‌نژاد بازمی‌گشت اما چرا در مجلس نهم چنین اتفاقی نیفتاد؟
کجا اتفاق نیفتاد؟ کدام مورد بوده است که دولت مساله‌ای را با یک راه‌حل کارشناسانه به مجلس نهم داد و مجلس نهم از روی لجبازی به دولت کمک نکرد؟
خب چرا مجلس نهم پیشقدم نشد؟
مجلس نهم پیشقدم شد. طرح‌هایی را برای بهبود کسب و کار و رونق تولید ارایه داد. من فضای مجلس نهم را فضای چوب لای چرخ دولت نمی‌دانم. این را نه برای خوشایند شما بلکه به عنوان واقعیتی که حس می‌کردم می‌گویم. ممکن است در هر مجلسی چند نفر هم باشند که لحن‌شان تند باشد یا ادبیات‌شان را نپسندیم، ولی رای مجلس که رای آن چند نفر نیست. آن چند نفر هم ممکن است اصولگرا باشند یا اصلاح‌طلب. واقعا در مجلس نهم بنا بر این نبود که با دولت آقای روحانی مخالفت دایمی و بی‌دلیل باشد. شما همان رای اول مجلس به کابینه آقای روحانی را ببینید. آقای طیب‌نیا بالاترین رای را شاید در تاریخ رای اعتمادها به دست آورد. با اینکه آقای طیب‌نیا اصولگرا هم نبود که بگوییم به جریان ما تعلق داشت. پیشنهاد آقای روحانی بود. مجلس نشان داد که نمی‌خواهد دولت را فلج کند. یا همراهی‌های مجلس نهم با وزیر بهداشت یا سایر وزرا. حتی سوال‌ها و استیضاح‌هایی که در مجلس نهم از وزرای دولت آقای روحانی شد به صورت آماری بیشتر از سوال‌ها و استیضاح‌های دولت احمدی‌نژاد نبود. یعنی واقعا مجلس نهم بنای این را نداشت که بی‌دلیل با آقای روحانی مخالفت کند.
شما همواره بر رعایت شدن اخلاق تاکید داشتید اما مجلس نهمی که شما از آن دفاع می‌کنید مجلسی بود که اخلاق در آن زیاد زیر پا گذاشته شد. وزیر خارجه در همین مجلس «خائن» خطاب شد یا آنکه تهدید به دفن با سیمان شد. یا اینکه در مورد استیضاح آقای فرجی‌دانا. کارهایی صورت گرفت که اخلاق را زیر سوال برد. درست است که عده‌ای در این میان نگران بودند تا به قول شما سر کشور کلاه نرود اما در همین نگرانی‌ها عده‌ای از اصولگرایان اخلاق را زیر پا گذاشتند و شاید همین باعث شد که نگاه مردم نسبت به آنان تغییر کند و قوه‌ای که ١٢ سال در انحصار اصولگرایان بود شرایط جدیدی را تجربه کند.
اینهایی که می‌گویید چند نفر بودند؟
شاید تعدادشان زیاد نبود اما به اندازه کافی تریبون داشتند و حسابی جنجال به‌پا می‌کردند.
بالاخره ببینید در مجلسی که ٢٩٠ نفر عضو آن هستند ممکن است چند نفر هم باشند که یک زبان تندی داشته باشند.
که شما هم این حرکات را قبول نداشتید؟
بله. ما خودمان هم بعضی از این رفتارها را نمی‌پسندیدیم.
چنین رفتارهایی یعنی به جریان اصولگرایی لطمه نزد؟
بی‌تاثیر نبود، ولی شما از یک زاویه دیگر به آن نگاه کنید. قبول دارم که لحن بد بود اما همان کسی که لحنش تند بود می‌خواست بگوید که من نگرانم.
قبول دارم که نگران بودند اما لحن‌شان بد بود و همین لحن بد مردم را دلزده کرد.
من می‌خواهم بگویم که اگر یک کسی دید که عقربی بالای سر شما است و می‌خواهد شما را بگزد. اگر این آدم با لحن بدی به شما این تذکر را بدهد شما باید لحن بد او را به اهمیت هشدارش ببخشید. اگر کسی آمد و با لحن بدی راجع به پر کردن قلب رآکتور اراک حرف بدی زد لحن بدش محکوم است ولی او داشت می‌گفت که مراقب باش که این رآکتور را از تو می‌گیرند ولی آنچه را قول دادند به تو نمی‌دهند. این دومی را هم ما ببینیم. عرض من همین است. اینکه من تاکید می‌کنم ما می‌توانیم روی اشتراکات با هم گفت‌وگو کنیم هم به این دلیل است.
من از دوستان اصلاح‌طلب سوال می‌کنم این داستان پاریس چه بود که سعودی‌ها بیایند مریم رجوی و منافقان را زیر بال و پر بگیرند و بعد شخصیت‌های سیاسی از امریکا و کنگره به پاریس بروند و پاریس به آنها پناه بدهد. هرچند که ظاهرا می‌گویند دخالتی در این مساله نداشتند اما مگر می‌شود دولت فرانسه نظر مخالف داشته باشد و چنین اتفاقی بیفتد. شما می‌بینید که با میزبانی پاریس، با حضور و مدیریت امریکایی‌ها و با محوریت سعودی‌ها، منافقین در پاریس جمع می‌شوند و در مورد براندازی انقلاب اسلامی و حکومت اسلامی سخنرانی می‌کنند. آیا این یک درد مشترک اصولگرایان و اصلاح‌طلبان نیست؟ من می‌گویم امروز مسائل مهم کشور ما اینها است. ما در برجام به مردم امید دادیم اما امروز امریکا در حال گذاشتن دست سعودی در دست اسراییل و گذاشتن دست هر دو در دست منافقان است و فرانسه هم که خیلی زودتر از بقیه وزیر خارجه‌اش به ایران آمد اجازه برگزاری چنین کنفرانسی را می‌دهد. همه ما به عنوان کسانی که در استقلال کشور وحدت نظر داریم باید اینجا یک حرف بزنیم. ممکن است ما به عنوان اصولگرا و شما به عنوان اصلاح‌طلب در روش اداره بخشی از کشور اختلاف نظر داشته باشیم که این طبیعی است اما در این‌گونه جاها که نباید اختلاف داشته باشیم.
یک سوال دیگر. الان می‌بینیم که رییس سازمان سیا اظهارنظر می‌کند که ما با روحانی بهتر می‌توانیم کار کنیم و انتخابات آینده ایران را به دقت رصد می‌کنیم. من سوال می‌کنم که آیا ما انقلاب کردیم که امریکایی‌ها به خودشان اجازه دهند در انتخابات ایران دخالت کنند. آیا اصلاح‌طلبان این حرف رییس سازمان سیا را توهین به خودشان تلقی نمی‌کنند؟ این خیلی حرف سنگینی است و ما باید به عنوان یک ایرانی مسلمان وفادار به انقلاب به میدان بیاییم و بگوییم که ملت ایران ٣٧ سال پیش انقلاب کرد که شما از امریکا ننشینید انتخابات ما را مدیریت کنید. اگر غیرت خودمان را در این‌گونه مسائل مشترک مبنایی نشان دهیم باور کنید فضا برای حل خیلی از اختلافات هموار می‌شود. این نگاه می‌تواند ما را به یکدیگر نزدیک‌ترکند.
من از این فرصت استفاده می‌کنم چون روزنامه اعتماد را در عالم سیاست بیشتر دوستان اصلاح‌طلب می‌خوانند، می‌خواهم یک نصیحت و درخواستی از عقلای اصلاح‌طلب داشته باشم و آن این است که قدری فضای گفتمانی و رسانه‌ای منسوب به اصلاح‌طلبان را به خصوص در فضای مجازی مهار کنند. مثال ساده‌ای می‌زنم. در اصفهان در یک برنامه زنده تلویزیونی از من پرسیدند که حاضرید بگویید چقدر حقوق می‌گیرید؟من هم گفتم بله. سوال کردند و من جواب روشنی دادم. گفتم که ٥٠ سال است که معلم دانشگاه هستم. ابلاغ دارم. اوایل مهر ١٣٤٥ نخستین ابلاغ خودم را در دانشگاه شیراز به عنوان معلم دانشگاه گرفته‌ام. الان حقوق استادی می‌گیرم. حقوق من هشت میلیون و صد هزار تومان است. اگر من رفته بودم و پنجاه سال پیش یک بقالی سر کوچه‌ای باز می‌کردم الان بعد از ٥٠ سال درآمد بیشتری داشتم. بعد هم گفتم که من از جای دیگری هم حقوق می‌گیرم، به عنوان رییس فرهنگستان که یک سمت آموزشی مطابق مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی است و بر اساس همین مصوبه معادل رییس دانشگاه تهران باید حقوق بگیرم. من از حقوق رییس دانشگاه تهران خبر ندارم اما به عنوان رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی ماهانه سه میلیون و چندصدهزار تومان حقوق می‌گیرم. بعدا گفتم که من از بنیاد سعدی که سه، چهار سال است تاسیس شده و مدیرعامل آن هستم دیناری حقوق نمی‌گیرم. ٢٢ سال است که مدیرعامل بنیاد دایره‌المعارف اسلامی هستم و در عرض این ٢٢ سال دیناری حقوق از بنیاد نگرفته‌ام. عیدی و پاداش هم همین‌طور. حتی از مجلس هم حقوق نگرفتم. من این موارد را گفتم تا مردم تصور نکنند تمام کسانی که در کشور بر سر کار آمده‌اند ماهی چند ده میلیون تومان حقوق می‌گیرند. من اینها را گفتم که ناامیدی در مردم ایجاد نشود. تازه همانجا هم گفتم که البته این حقوق من در مقایسه با حقوق یک کارگری که ماهی یک میلیون تومان دریافتی دارد زیاد است. یک روزنامه اصلاح‌طلب آمد و یک کاریکاتور عجیب و غریب در صفحه اول از من به عنوان خبر اصلی درج کرد و زیر آن نوشت که «دخل و خرج حدادعادل با هم نمی‌خواند.» تلویحا می‌خواست که بگوید من به مردم دروغ گفته‌ام و استدلال کرده است که چون من دو سال پیش در حاشیه نمایشگاه‌کتاب گفته بودم روزی ١٠ جلد کتاب به کتابخانه من اضافه می‌شود پس ماشین حساب را جلویش گذاشته و با ١٠ جور وصله و پینه خواسته بگوید که کسی که روزی ١٠ جلد کتاب می‌خرد سالی ١٠٠ میلیون تومان هزینه کتابش است پس چگونه ممکن است که درآمدش ماهی هشت میلیون و صد هزار تومان باشد؟ حالا روزانه بیشتر از ١٠ جلد کتاب به کتابخانه من افزوده می‌شود ولی به این نکته توجه کنید که من در عرض این ٤٠ سالی که در این انقلاب کار فرهنگی کرده‌ام حداقل در تاسیس ١٠ موسسه انتشاراتی موثر بوده‌ام یا خودم آنها را به وجود آورده‌ام، پس طبیعی است که وقتی کتابی منتشر می‌کنند برای من هم بفرستند. بالاخره من دوستان و آشنایانی دارم که مولف هستند و حتی افرادی هم هستند که من آنها را نمی‌شناسم اما کتابی می‌نویسند و برای من می‌فرستند. من را با این گونه حرف‌ها در صفحه اول عملا دروغگو معرفی می‌کنند، در حالی که اگر من دروغگو باشم آنقدر دقیق حرف نمی‌زنم. واقعا نمی‌دانم یک جریان سیاسی چه نفعی می‌برد که چنین حرفی بزند؟! من انتظارم از جریان اصلاحات این است که جلوی این بی‌اخلاقی‌ها و بداخلاقی‌ها گرفته شود. این روش‌ها ممکن است یک پیروزی زودگذری برای یک جریان سیاسی داشته باشد ولی برای ملت شکست است. حتی اگر ما اصولگرایان هم برای جناح رقیب‌مان چنین کاری بکنیم بازهم بد است. این گونه رفتارها چه اصلاح‌طلبان بخواهند و چه نخواهند به پای اصلاح‌طلبی نوشته می‌شود و باید همگی ما سعی کنیم به جای اینکه در این بحث‌های بچه‌گانه بیفتیم سراغ مسائل استقلال کشور برویم. دیدم که یک خانم عرب خطاب به سعودی‌ها گفته بود که شماها که به زنان اجازه رانندگی نمی‌دهید می‌خواهید به مریم رجوی کمک کنید که یک زن رهبر ایران بشود؟ یعنی ببینید که خارجی در حال دفاع کردن از ما است. ما و شما که سزاوارتریم به دست به دست هم دادن و چنین رفتارهایی را محکوم کردن. اینها می‌تواند اشتراک و وحدت ایجاد کند.
این مواردی که شما می‌فرمایید مسائلی هستند که به صورت ریشه‌ای در کشور وجود دارد و باید در مورد آن آسیب‌شناسی صورت بگیرد. الان هم من در مقام دفاع از جریان اصلاح‌طلبی نیستم بلکه به عنوان یک شهروند این مساله را مطرح می‌کنم. یادم است که در ایام انتخابات هم یکی از چهره‌ها از عقلای جریان اصولگرا چنین درخواستی داشت. وقتی مباحث مربوط به لیست انگلیسی مطرح شد او هم از عقلای جریان اصولگرا خواست که جلوی این تبلیغات را بگیرند و اجازه ندهند که این فضای بداخلاقی در انتخابات حاکم باشد. سوال من این است که بالاخره چه کسی باید برای حل این مشکلات پیشقدم شود؟ اگر شما منتظر اصلاح‌طلبان و اصلاح‌طلبان منتظر شما باشند این روند همین طور ادامه پیدا خواهد کرد. دو جناح اصلی کشور ما بالاخره کجا شروع به کنار گذاشتن اختلافات و بحث بر سر اشتراکات خواهند کرد؟
اولا عمق این فاجعه خیلی زیاد است. من اگر بخواهم یک فهرستی از تهمت‌هایی که از فتنه ٨٨ تا امروز در همین فضای رسانه‌ای و مجازی به شخص خود من وارد شده عرضه کنم، حیرت می‌کنید. اتفاقا این روزها در نظر دارم که یک چیزی در این باب بنویسم چراکه تصور می‌کنم سکوت من باعث می‌شود که بعضی از مردم هم بعضی از حرف‌ها را باور کنند. در مورد فهرست انگلیسی دوتا حرف بود. یکی اینکه ما دخالت انگلستان را محکوم کردیم که بی‌بی سی بیاید و مردم را تشویق کند که به این فهرست رای بدهند. این کار درستی هم بود که به انگلیس بفهمانیم حق دخالت در انتخابات ما را ندارد. اما اگر کسی آمد و گفت فلان شخصیتی که در این فهرست است انگلیسی است این به نظرم حرف نابجایی بود. ما نامزد انگلیسی نداشتیم ولی انگلیس ممکن است محاسباتی داشته باشد و طمع کند که ما باید آن را بکوبیم. انگلیسی را که هیچ‌وقت حسن نیت نداشته است چرا باید قبول داشته باشیم؟ اصلاح‌طلب و اصولگرا باید در مقابل دخالت انگلیس می‌ایستادند و می‌گفتند که این همه از جوانان کشور به شهادت رسیدند که کسی در سرنوشت‌مان دخالت نکند. آن وقت تو بعد از ٣٧ سال اینجا نشسته‌ای و می‌خواهی انتخابات ما را مدیریت کنی؟ شاید جوانان نمی‌دانند که ما با توجه به شرایطی که پیش از انقلاب داشته‌ایم حالا چه لذتی از استقلالی که داریم، می‌بریم. آنها از اول که چشم باز کرده‌اند در فضای جمهوری اسلامی بوده است، اما من توصیه می‌کنم کتاب «در دامگه حادثه» را که مصاحبه با پرویز ثابتی است بخوانند. کتاب البته در ایران اجازه انتشار پیدا نکرده است اما اگر بخواهند می‌توانند آن را پیدا کنند.
بله نسخه پی‌دی‌اف آن موجود است.
یک کسی مثل پرویز ثابتی که جلاد ساواک است با صراحت می‌گوید که فرماندهان ارتش ایران و رییس سازمان ساواک ایران را امریکا تعیین می‌کند. یعنی این را صریح می‌گوید که نظر ما بود فلانی رییس شود اما امریکایی‌ها نظر دیگری داشتند. ما چنین کشوری داشتیم که واشنگتن برای مسوولان کشور تصمیم می‌گرفته است و همین واقعیت‌ها بود که مردم را به خیابان‌ها آورد و نخستین شعارشان را تبدیل به «استقلال» کرد. من می‌گویم راه برای اینکه قدری گفت‌وگوهای سیاسی از این حالات بچگانه، تهمت‌ها و توهین‌ها ارتقا پیدا کند و واقع‌گراتر شود همین است که اصول را بچسبیم و به جای اینکه ٩٩ درصد در مورد اختلافات صحبت کنیم لااقل بیایید پنجاه- پنجاه کنیم. ٥٠ درصد در مورد اختلافات و ٥٠ درصد در مورد اشتراکات صحبت کنیم.
شما خودتان پیشقدم انجام این مذاکره با اصلاح‌طلبان می‌شوید؟
همین کار را می‌کنم.
فکر می‌کنید کدام یک از چهره‌های اصلاح‌طلب برای اینکه طرف مذاکره شما قرار بگیرند مناسب است؟ کسی را مد نظر دارید؟
بله. همین آقای عارف؛ سال‌هاست در مجمع تشخیص مصلحت صندلی‌های‌مان کنار یکدیگر است. به عنوان دو دانشگاهی که به دو جریان رقیب یکدیگر تعلق داریم با هم همیشه منطقی صحبت می‌کنیم، هیچ‌وقت با هم بحث تلخی نداشته‌ایم و هیچ‌وقت هم نازک‌تر از گل به یکدیگر نگفته‌ایم. اختلاف نظری هم اگر بوده نظرات‌مان را گفته‌ایم. حتی گاهی اوقات من فکر کرده‌ام که حرف ایشان چقدر می‌تواند روی تصحیح نظر من تاثیر بگذارد یا ایشان هم همین‌طور. من کاملا این کار را ممکن می‌دانم. به این درجه از ناامیدی نرسیده‌ایم که بگوییم دیگر هیچ اصلاح‌طلبی نتواند با هیچ اصولگرایی بنشیند و حرف بزند. من هیچ‌وقت از حرف زدن با آقای عارف احساس پشیمانی نکرده‌ام.
من نقدی به این اظهارنظر شما دارم. با توجه به نظری که شما در مورد اتهام‌زنی به افراد لیست خبرگان داشتید. می‌خواهم به مساله دیگری اشاره کنم. در همان مجمع تشخیص چند صندلی آن‌طرف‌تر از شما آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی نشسته‌اند که با آن سابقه مبارزاتی در این انتخابات به انگلیسی بودن متهم شد. چرا همان موقع نسبت به این تخریب‌ها واکنشی نشان ندادید؟شما حتما شناخت خیلی خوبی از ایشان دارید و شاید ما نتوانیم این مزه استقلال را به تعبیر شما خوب احساس کنیم اما مسلما شخصیتی مثل آیت‌الله هاشمی خیلی خوب مثل شما می‌تواند مزه این استقلال را احساس کند. از سوی دیگر همانقدر که شما در این سال‌ها تخریب شده‌اید آیت‌الله هاشمی هم تخریب شده‌اند و شاید اصلا بتوان گفت که این بداخلاقی‌ها از تخریب ایشان آغاز شد. من می‌خواهم بدانم که چرا غلامعلی حدادعادل در آن زمان مصلحت‌سنجی کرد و واکنشی نسبت به این تخریب‌ها و انگلیسی نامیدن‌ها نشان نداد؟
در گرماگرم فضای تبلیغاتی انتخاباتی یک حالتی است که همه در حالت دویدن هستند و شرایطی است که با امروزی که ما در محیط آرامی نشسته‌ایم و با هم صحبت می‌کنیم فرق دارد. در مورد آقای هاشمی باید بگویم که هیچ‌وقت به ایشان در تمام این سال‌هایی که در عرصه سیاست حضور داشتم بی‌احترامی نکرده‌ام اما ما انتظاراتی از آقای هاشمی داریم که برآورده نشدن آنها باعث شده به صورت جدی گله‌مند باشیم. امروز که دختر آقای هاشمی با حکومت دینی ابراز مخالفت می‌کند، ما از آقای هاشمی که برای استقرار حکومت دینی زندان‌های شاه را تحمل کرده انتظار داریم بیاید و موضع بگیرد. ما چنین مشکلاتی هم داریم و اگر بخواهیم وارد شویم باید همه اطراف و جوانب مساله را مورد بحث قرار دهیم. اینجا اما فرصتی است که من به عنوان یک شهروند و یک برادر کوچک‌تر بگویم که از آقای هاشمی انتظار دارم که در این‌گونه قضایا بیاید و مردمی را که برای برپایی حکومت دینی کوشیده‌اند امیدوار کند و اجازه ندهد نزدیک‌ترین افراد به ایشان مهم‌ترین آرمان انقلاب را مخدوش کنند.
دورنمای سال ٩٦ را در جبهه اصولگرایی چگونه می‌بینید؟ توصیفی از آرایش سیاسی اصولگرایان داشته باشید.
اصولگرایان در حال حاضر در تدارک دستیابی به سازوکاری برای رسیدن به وحدت در مورد انتخابات ریاست‌جمهوری آینده هستند و قبل از اینکه این سازوکار شکل نهایی بگیرد همه اظهارنظرها شخصی است. حالا چه له و چه علیه یک فرد. هنوز آن ائتلاف اصولگرایان به یک جمع‌بندی نه در مورد آقای روحانی و نه در مورد آقای احمدی‌نژاد و نه در مورد هیچ شخص دیگری نرسیده است. این را آیت‌الله موحدی کرمانی هم مطرح کردند و واقعیت دارد. ولی اصولگرایان مصمم هستند که در انتخابات آینده حضور موثر داشته باشند که این لازمه حیات سیاسی هر جریان سیاسی است و به سود کشور است که رقابت واقعی وجود داشته باشد. یک واقعیت دیگر هم وجود دارد و آن اینکه پیش‌بینی انتخابات سال ٩٦ در تاریخی مثل ١٢ مرداد ٩٥ کار دشواری است. برای بنده که مدعی هستم شمی در پیش‌بینی نتایج هم دارم هیچ‌وقت به اندازه امروز، پیش‌بینی نتیجه انتخاباتی برایم دشوار نبوده است.
حتی در انتخابات مجلس اخیر هم پیش‌بینی داشتید؟
بله، آن را احتمال می‌دادم و به همین دلیل هم بود که آنقدر بر رسیدن به وحدت تاکید داشتم. چون با اینکه خودم دلواپس بودم می‌دانستم که لفظ امید در گوش مردم خوش آهنگ‌تر از دلواپسی ما بود. ولی حالا واقعا نمی‌دانم نتیجه انتخابات ٩٦ چه خواهد شد. یعنی به عوامل متعددی بستگی دارد.
چه عواملی؟
یکی عملکرد خود آقای روحانی است. اگر آقای روحانی در همین قضیه فیش‌های حقوقی می‌آمد و خیلی قاطع و شفاف خود پرچمدار مقابله با این اتفاقات می‌شد به نظرم یک برد بود. هم برای دولت، هم برای کشور و هم برای جریان اصولگرایی که از این اقدام آقای روحانی حمایت کند. این یک نمونه است. یا اگر مثلا در غلبه بر این رکود و جلوگیری از ارتباط دادن همه امور به امریکا یا جلوگیری از قاچاق، دولت با اقتدار عمل کند در انتخابات آینده اثر می‌گذارد. اما متاسفانه ما چنین چیزی نمی‌بینیم. بنده مشکل دولت آقای روحانی را نداشتن اقتدار در عمل می‌بینم. این محترمانه‌ترین لفظی است که می‌توانم برای بیان مقصود خودم به کار ببرم. شما همین مسکن مهر را ببینید. خوب یا بد بالاخره ساختمان‌های نیمه‌کاره‌ای بود که نمی‌شد جمعش کرد. این دولت می‌توانست تدبیر بهتری داشته باشد و اینها را با مدیریت بهتری تمام کند. هم یک عده راضی می‌شدند و هم عده‌ای شغل به دست می‌آوردند. یکی دیگر از عوامل موثر هم این است که آیا ما اصولگرایان به وحدت برسیم یا نه. نمی‌شود این را پیش‌بینی کرد اما ما تلاش‌مان را می‌کنیم. در این میان حتی جریان مقابل هم ممکن است به وحدت نرسد. در طرف اصلاح‌طلبان هم گاهی زمزمه‌هایی تحت عنوان عبور از روحانی می‌شنویم.
بسیاری بر این باور هستند که اصولگرایان چهره‌ای برای کاندیدا کردن در این انتخابات ندارند.
بالاخره پیدا می‌شود.
خودتان تصمیمی برای کاندیداتوری ندارید؟
فعلا مطرح نشده است. ولی این طور نیست که کسی پیدا نشود. یک نکته‌ای که هست این است که غیر از وحدت قدری مدیریت در کار انتخابات موثر است. یعنی ما یکی از تحلیل‌های‌مان در نتیجه‌ای که در تهران گرفتیم این است که دیر به وحدت رسیدیم و فرصت برای سازماندهی به تبلیغات و استفاده از تمام ظرفیت بالقوه‌ای که داشتیم پیدا نکردیم. اگر بتوانیم این را در انتخابات ریاست‌جمهوری جبران کنیم ممکن است نتیجه دیگری بگیریم. به همین دلیل می‌گویم علل مختلفی در کار است و واقعا از حالا انتخابات سال ٩٦ برای من غیرقابل پیش‌بینی است و حوادثی ممکن است اتفاق بیفتد که در آرای مردم تاثیر بگذارد.
در مورد آقای احمدی‌نژاد چطور؟ جریان اصولگرایی ممکن است از ایشان حمایت کند؟
ممکن است برخی از اصولگرایان تمایل به آقای احمدی‌نژاد داشته باشند اما هنوز در باب آقای احمدی‌نژاد احزاب و جریانات سیاسی که فضای انتخاباتی اصولگرایان را مدیریت می‌کنند به تصمیمی نرسیده‌اند.
فکر می‌کنید ایشان فارغ از حمایت یا عدم‌حمایت اصولگرایان کاندیدای انتخابات ریاست‌جمهوری بشوند؟
این احتمال وجود دارد. خودشان به صراحت نگفته‌اند ولی از مسافرت‌ها و سخنرانی‌هایی که انجام می‌دهند این احتمال آنچنان دور از ذهن نیست.
شما نخستین فردی بودید که با تخلفات محمود احمدی‌نژاد در حوزه قانون مواجه شدید. در دوران یک سال پایانی ریاست شما بر مجلس هفتم؛ اما اعتراض نمایانی در این مورد از شما دیده نشد این در حالی است که آقای احمد توکلی در مصاحبه‌ای با ما گفتند که شما از این تخلفات غفلت نکرده بودید و بدون سروصدا این تخلفات را در نامه‌هایی به رهبری پیگیری می‌کردید. آیا این مساله درست است؟ حجم این تخلفات چقدر بود؟ پاسخ رهبری به این نامه‌ها چه بود؟ آیا رهبری به شما یا آقای احمدی‌نژاد توصیه‌ای داشتند؟
آقای احمدی‌نژاد تفسیر خاصی از قانون اساسی داشتند که بر اساس آن به خودشان حق می‌دادند قانون مصوب مجلس را در کشوی میزشان بگذارند و ابلاغ نکنند. من این تفسیر را قبول نداشتم و آن را برخلاف استقلال مجلس و حقوق مجلس می‌دانستم. به مقام معظم رهبری نامه‌ای نوشتم مطلب را توضیح دادم و از ایشان بر طبق اختیاراتی که در قانون اساسی دارند کمک خواستم. ایشان هم پاسخ دادند که باید همه قوا از قوانین مصوب مجلس که به تایید شورای‌نگهبان رسیده باشد اطاعت کنند. این بهترین راه خاتمه دادن به یک مشکل و معضلی بود که می‌توانست فضا را غبارآلود کند. البته آقای احمدی‌نژاد بعدها تلافی کرد و من هم از این ایستادگی و مخالفت هیچ‌وقت پشیمان نشده‌ام، چون بر سر حق ایستادم.
مجلس برای ١٢ سال در دست اصولگرایان بود. با این حال به عملکرد این مجالس نقدهای زیادی وارد است از جمله بحث نظارتی. شما در مجالس هشتم و نهم برای شش مرتبه تقریبا کاندیدای ریاست مجدد مجلس شدید. به کدام بخش از عملکرد آقای لاریجانی انتقاد داشتید؟
روش سیاسی من با روش آقای لاریجانی فرق دارد، اما طرح انتقادات را در شرایط فعلی سودمند نمی‌دانم.
شما با سه رییس‌جمهور کار کردید. با آقای خاتمی و آقای احمدی‌نژاد در قامت یک رییس مجلس و با آقای روحانی در قامت یک نماینده مجلس. کار کردن با کدام یک از این چهره‌ها برای‌تان سخت‌تر یا آسان‌تر بود؟
سوال سختی است اما من فقط یک جمله می‌گویم. تنها کسی که واکنش‌اش غیرقابل پیش‌بینی بود آقای احمدی‌نژاد بود.
من می‌خواهم از این فرصت برای بازخوانی یک روایت هم استفاده کنم. ماجرای خانه‌نشینی آقای احمدی‌نژاد که خودشان و اطرافیان‌شان آن را از اساس تکذیب می‌کنند. اما من می‌خواهم روایت شما را از این ماجرا بدانم. شما از چهره‌های نزدیک به مقام معظم رهبری هستید. در آن زمان نظر رهبری در مورد این موضوع چه بود؟ خودتان تلاشی برای پایان دادن به موضوع کردید؟
در مورد آن ١١ روز چیزی ناگفته نمانده که من بخواهم اضافه کنم و همه‌چیز مشخص است. اما برای‌تان یک خاطره می‌گویم. روزهای اول یا دوم این اتفاق بود که آقای لاریجانی، رییس مجلس از حدود ٣٠ نفر از نمایندگان فعال و سرشناس مجلس دعوت به حضور در دفتر کارشان کردند تا رایزنی کنند. من هم در آن جلسه بودم و نزدیک به آقای لاریجانی نشسته بودم. هرکسی یک صحبتی کرد. انواع و اقسام پیشنهادها و واکنش‌های تند مطرح شد. اقدامات حادی مطرح شد. من ساکت بودم. آخر سر تعجب کردند و گفتند که فلانی نظرش چیست؟ من گفتم که من که آقای احمدی‌نژاد را می‌شناسم، رهبری را هم می‌شناسم. نیازی نیست که مجلس هیچ اقدامی بکند. آقای احمدی‌نژاد عقب‌نشینی می‌کند و به سر کارش برمی‌گردد شما حرص نخورید. همین. فردا و پس فردا آمد و یک هفته شد. نمایندگان می‌آمدند و می‌گفتند که دیدی پیش‌بینی‌ات محقق نشد؟ اما من همچنان معتقد بودم که برمی‌گردد که روز یازدهم آمدند و گفتند که به سرکارش بازگشته است.



انتهای پیام/

ارسال نظر