صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۲:۱۷ - ۰۸ مرداد ۱۳۹۵
آیت‌الله العظمی سبحانی*

چرا امام صادق(ع) به مدعیان قیام پاسخ ندادند؟

امام صادق (ع) در علوم طبیعى بحث هایى نمود و رازهاى نهفته اى را باز کرد که براى دانشمندان امروز مایه اعجاب است و گواه روشن آن، توحید مفضّل است... در این کتاب امام از رهگذر بیان قوانین طبیعى حاکم بر جهان، منطق خداپرستان را ثابت مى کند.
کد خبر : 105810

ششمین اختر آسمان ولایت حضرت جعفر بن محمّد الصادق (علیه السلام) در هفدهم ماه ربیع الاول سال 83 هجرى دیده به جهان گشود و در سن شصت و پنج سالگى در سال 148 هجرى دیده از جهان بر بست و در قبرستان بقیع درکنار مرقد پدر بزرگوار خود به خاک سپرده شد. مادر او «ام فروه» دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر است و مجموع دوران امامت و زعامت آن حضرت سى وچهار سال مى باشد(1).


* مالک بن انس و تمجید از امام صادق (ع)


مالک بن انس که یکى از ائمه مذاهب چهارگانه اهل تسنن است مى گوید: من کراراً به حضور امام صادق (علیه السلام) مى رسیدم او را پیوسته در یکى از سه حال مى دیدم: یا نماز مى گزارد و یا روزه دار بود و قرآن مى خواند و هرگز چشمى مانند او را ندیده و گوشى نظیر آن را نشنیده و هرگز بر قلب انسانى برتر از جعفر بن محمد از نظر دانش و عبادت و پرهیزگارى خطور نکرده است(2).


* پاسخ امام صادق (ع) به سؤالات چهل‌گانه ابوحنیفه


ابوحنیفه که خود یکى از ائمه مذاهب چهارگانه است مى گوید: «هنگامى که منصور، امام صادق (علیه السلام) را به عراق آورد، من از طرف منصور دعوت شدم که با او به بحث بپردازم، من چهل مسئله در این مورد فراهم کردم تا از او سؤال کنم، وقتى وارد شدم دیدم جعفر بن محمّد طرف راست منصور نشسته است. سلام کردم و نشستم، آنگاه منصور مرا معرفى کرد، سپس به امر منصور مسائل را یکى پس از دیگرى مطرح کردم و او یکایک را پاسخ گفت. او در هر مسئله آراء و نظریات اهل مدینه و اهل عراق و سپس نظریه خود را نیز بیان مى کرد، گاهى با نظریه آنها موافق بود و گاهى مخالف؛ آنگاه ابو حنیفه مى گوید: من او را داناترین فرد تشخیص دادم. زیرا او داناترین فرد، آگاه ترین آنها به عقاید مردم زمان خود می باشد.(3)


در عظمت علمى و شخصیت فر هنگى او کافى است که او در مدت دوران امامت خود توانست چهار هزار عالم برجسته تربیت کند که هر کدام شخصیتى بزرگ و عالمى کم نظیر بودند.(4)


* روایت کردن 900 استاد حدیث از امام صادق (ع) در مسجد کوفه


حسن بن على وشّاء، که از استادان حدیث مى باشد، مى گوید: «من در مسجد کوفه نهصد استاد حدیث مشاهده کردم که هر کدام از جعفر بن محمّد حدیث نقل مى کردند». (5)


امام صادق (علیه السلام) در سال 114 هجرى رهبرى امت را به دست گرفت. آن حضرت در مجموع دوران امامت خود با خلفایى چند از بنى امیه و بنى عباس معاصر بود. از خلفاى بنى امیه افرادى مانند: هشام بن عبدالملک بن مروان، ولید بن یزید بن عبدالملک، یزید بن ولید بن عبدالملک، ابراهیم بن ولید بن عبدالملک، مروان بن محمد معروف به مروان حمار، و از خلفاى بنى عباس با عبداللّه بن محمد معروف به سفاح و ابوجعفر معروف به منصور دوانیقى هم عصر بودند.


از این که در مدت سى وچهار سال، هفت خلیفه اموى و عباسى زمام امور را به دست گرفتند، پژوهشگران خارجى آن را حاکى از تسلط یک نوع تشنج و اضطراب و عدم ثبات بر جامعه اسلامى مى دانند. تشنجى که موجب شد


* 50 سال زندگی با حگومت اموی


حکومت دودمان اموى، در سال 132 هجرى منقرض شود و زمام امور به دست فرزندان عباس بیفتد که آنان نیز در ظلم و ستم کمتر از فرزندان بنى امیه نبودند و در مواردى شدیدتر و بدتر از آنها عمل مى کردند.


امام صادق (علیه السلام) حدود پنجاه سال از زندگى خود را در عهد اموى گذراند و از نزدیک با جنایات بنى امیه آشنا بود زیرا همان ها بودند که عموى او، زید بن على را در کوفه به سال 122 هجرى برهنه و وارونه به دار آویختند و جسد او را پنج سال بالای دار نگاه داشتند و سپس آن را پایین آوردند و آتش زدند و خاکستر آن را به دریا ریختند؛ امویان به این نیز اکتفا نکردند، فرزند او یحیى بن زید را به وضع فجیعى کشتند.


اگر امام حدود پنجاه سال با بنى امیه بسر برد، باقیمانده عمر خود را با فرزندان عباس سپرى نمود و اگر در مقطع نخست شاهد ستم ها و محدودیت ها بود، مقطع دیگر نیز دست کم از اولى نداشت بلکه ستم در بخش دوم افزایش یافت، و به تعبیر شاعر معاصر دو عهد: «اى کاش ستم بنى مروان ادامه داشت و عدل بنى عباس بر سرِ ما پر و بالى باز نمى کرد.» و با ملاحظه شرایط حاکم بر دو عصر خواهیم دید که چرا امام برنامه هاى اجتماعى خود را بر اساس تأسیس دانشگاه و تربیت شاگردان و پخش علوم و دانش استوار ساخت.


* دو عامل قیام ملت‌های ایران و عراق ضد حکومت اموی


انگیزه هاى قیام ملت هاى ایران و عراق بر ضد خاندان امیه در تاریخ، به صورت گسترده منعکس است و از میان آن عوامل دو عامل بیش از همه مؤثر بود:


* مالیات‌هاى کمرشکن


دولت اموى به جاى توجه به افزایش تولید و ایجاد امکانات براى افزایش درآمد، بیشتر بر اخذ مالیات و خراج دولتى فشار مى آورد و هر خلیفه اى که روى کار مى آمد بر میزان قبلى مى افزود. تا آنجا که تمام دهقانان و کشاورزان را مجبور کردند که علاوه بر پرداخت مالیات هاى رسمى، به رسم ساسانیان، مالیاتى به نام «هدایاى نوروز» بپردازند؛ نخستین کسى که آن را رسمیت داد معاویه بود و درآمد هدایاى نوروز فقط یک سال عراق به سیزده میلیون درهم بالغ گردید. تا چه رسد به نقاط دیگر مانند هرات، خراسان، یمن و دیگر نقاط سرزمین اسلامى.


وضع مالیات از دوران معاویه به بعد در حال افزایش بود و عُمال اموى با قدرت هاى جهنمى خود هر روز فشار را بر مردم افزایش مى دادند، فقط در دوران عمربن عبدالعزیز بود که مشکل مالیات حل شد و او با برنامه خاصى، بسیارى از مالیات ها را لغو کرد(6). ولى پس از او جریان به وضع سابق بازگشت و پیوسته وضع اقتصادى در حال بحران و ظلم و فشار بیشتر بود.


* مشکل موالى


مشکل موالى مشکل دیگر نظام حکومتى اموى بود، حکومت اموى یک حکومت عربى خالص بود که محور حکومت خود را عربیت قرار داده و کلیه مناصب و مقامات را به دست اعراب مى سپردند و دیگر طوایف اسلامى را که به نام «موالى» مى خواندند از تمام مناصب محروم مى کردند؛ و اگر هم گاهى از وجود آنها استفاده مى نمودند، جنبه استثنایى داشت. این عوامل سبب شد که ملت هاى بیدار و هشیار ایران و عراق به پاخیزند و با براندازى حکومت اموى، یک حکومت اسلامى به رهبرى یکى از فرزندان پیامبر (ص) به وجود آورند.


در آن زمان خاندان پیامبر(ص) که محبوب ترین چهره در جامعه اسلامى بودند و سمبل و رمز عدالت و تقوى به شمار مى رفتند، قیامى به شعار آل محمد آغاز شد و انقلابی ها با شعار «الرضا من آل محمّد» در دو کشور به پا خاستند و توانستند بر سلطه جابرانه نود ساله اموى ها پایان بخشند.


* چرا امام صادق (ع) به ندای قیام کنندگان پاسخ نمی دادند؟


در آغاز انقلاب همه چشم ها به امام صادق (علیه السلام) دوخته بود و فردى را لایق تر از او نمى شناختند، اما تاریخ مى گوید امام (ع) با این دعوت گران از روز نخست روى موافق نشان نمى داد و با آنها هماهنگى نمى کرد هر چند مخالفت نیز نمی نمود، زیرا آن حضرت کاملاً از منویات و ضمایر این دعوت گران آگاه بود که این قیام هرچند با شعار آل محمد شکل مى گیرد ولى هدف چیز دیگرى است و آنان پس از پیروزى، مسیر انقلاب را دگرگون کرده و به نام خود و در راه تحقق اهدافشان تمام خواهند کرد.


تاریخ مى گوید: هنگامى که عبداللّه بن حسن با امام صادق (علیه السلام) مذاکره کرد و از حضرت خواست با سفاح و منصور، پیشگامانِ دعوت همراهى کند، امام به وى فرمود:


این دو نفر نیت صالح و پاکى ندارند، آنان به نام تو و من به شعار آل محمّد قیامى به راه انداخته اند ولى موقع نتیجه گیرى، تو و دو فرزندت را عقب خواهند زد و خود را زمامدار جمعیت معرفى خواهند کرد.


گواه روشن دیگرى که: امام از منویات این دعوتگران آگاه بود و از این جهت همکارى نزدیکى با آنان نکرد، همان مذاکره حضرت با سدیر صیرفى است، آنگاه که وى امام (ع) را به هماهنگى با دعوت گران دعوت کرد، حضرت در پاسخ او گفت: من در آنان اخلاصى نمى بینم. (7)


در حالى که شرایط امام به گونه اى بود که نمى توانست به اسلام راستین از طریق ایجاد حکومت، تجسم و عینیت بخشند، ولى در عین حال از اعتراض و پرخاشگرى بر حکام وقت در شرایط متناسب خوددارى نمى کردند. هنگامى که منصور نامه اى به امام صادق (علیه السلام) نوشت و از ایشان درخواست کرد که او را نصیحت کنند، امام (ع) در پاسخ او نوشتند: «آن کس که دنیا را بخواهد، تو را نصیحت نمى کند، و آن کس که سراى دیگر را بخواهد، با تو همنشین نمى شود».


وقتى پاسخ نامه به دست منصور افتاد، وى با شگفتى خاصى گفت: «امام صادق دنیاخواهان را از آخرت خواهان مشخص کرد. کسانى که دور مرا گرفته اند، دنیا خواه اند نه آخرت خواه، و آنان که از من دورى گزیده اند، آخرت خواه اند نه دنیا خواه».


* امام صادق (ع) و دانشگاه بزرگ جعفرى


شرایط سیاسى و اجتماعى در این فترت که طرفداران حکومت اموى، با گروه مخالف در زدوخورد بودند، به امام (ع) اجازه داد که وظیفه خود را از طریق نشر علوم و آثار اسلامى و تربیت شاگردان، تجسم بخشد و آن دانشگاه بزرگى را که پدر بزرگ حضرت، پى ریزى کرده بود، شکل دهد. اینجاست که مى بینیم در مدت امامت خود چهار هزار نفر را در علوم گوناگون تربیت کرد و شخصیت هایى را به جهان اسلام تحویل داد که هر کدام در عصرخود چراغى فروزان و دانشمندى محقق بودند.


علما و دانشمندان علم رجال، اسامى شاگردان امام (ع) و صورت تألیفات آنان را در کتاب هاى خود آورده اند. تنها شیخ طوسى در رجال خود متجاوز از سه هزار نفر را نام مى برد که در محضر آن حضرت کسب فیض کرده اند.


خدمات علمى امام صادق (علیه السلام) در تفسیر، حدیث و فقه خلاصه نمى شود، بلکه حضرت توانست شخصیت هاى بزرگى را در کلام، فلسفه و علم مناظره پرورش دهد که نمونه بارز آن هشام بن حکم است که از او بیست وپنج کتاب بر جاى مانده است. (8)


آنچه گفته شد تنها بُعدى از ابعاد خدمات علمى امام صادق (علیه السلام) نیست. آن حضرت در علوم طبیعى بحث هایى نمود و رازهاى نهفته اى را باز کرد که براى دانشمندان امروز مایه اعجاب است و گواه روشن آن، توحید مفضّل است که امام (ع) آن را در چهار روز املا کرد و مفضّل بن عمر کوفى نوشت. در این کتاب امام از رهگذر بیان قوانین طبیعى حاکم بر جهان، منطق خداپرستان را ثابت مى کند.


شگفت انگیزتر از اینها تربیت جابر بن حیان است که در جهان امروز پدر شیمى به شمار مى رود. او نخستین کسى است که علم شیمى را از امام (ع) آموخت و در این باره کتاب نوشت و تعداد زیادى رساله از خود به یادگار گذارد.


منصور دوانیقى، خلیفه سفاک و خونریز عباسى، وجود امام صادق (ع) را درمدینه تحمل نکرد و او را به وسیله ایادى مخصوص خود مسموم نمود. وى زمانى که از شهادت امام صادق (علیه السلام) آگاه شد، عرصه را براى ریشه کن کردن هر نوع مخالفین احتمالى مناسب دید و لذا به فرماندار مدینه به نام «محمدبن سلیمان» نامه نوشت و او را موظف ساخت که اگر جعفر بن محمد شخصى را جانشین خود قرار داده، او را احضار نماید و گردنش را بزند. فرماندار در جواب نامه منصور چنین نوشت که جعفر بن محمد در وصیت نامه رسمى خود پنج نفر را وصى و جانشین خود قرار داده است آنها عبارتند از:


1ـ منصور دوانیقى، 2ـ محمّد بن سلیمان فرماندار مدینه، 3ـ عبداللّه بن جعفر، 4ـ موسى بن جعفر (علیه السلام)، 5ـ حمیده همسر خود.


آنگاه فرماندار در ذیل نامه کسب تکلیف کرده بود که کدام یک از آنها را گردن بزند. وقتى نامه به دست منصور رسید، خشمگین شد. وى از این که نتوانسته بود بر وصى واقعى امام صادق (علیه السلام) دست پیدا کند، ناراحت شد وگفت: «از کشتن آنها صرف نظر کن».


امام صادق (علیه السلام) با تنظیم چنین وصیت نامه سیاسى توانست از قتل امام کاظم (علیه السلام) جلوگیرى کنند و در غیر این صورت هفتمین پیشوای شیعیان کشته مى شد.


پاورقی:


1 . ارشاد ص289.


2 . الإمام الصادق به نقل از التهذیب ج2ص104.


3 . تذکرة الحفاظ ج1ص157.


4 . ارشاد مفید ص389.


5 . رجال نجاشى ج1/139، شماره ترجمه 79.


6 . کامل ابن اثیر ج 5ص29.


7 . اصول کافى ج 2ص 243.


8 . فهرست ابن ندیم ، صفحه 250.


منبع: کتاب "اصول عقاید اسلامى و نگاهى به زندگانى پیشوایان معصوم (ع)" آیت الله العظمی سبحانی


* مرجع معظم تقلید


انتهای پیام/

برچسب ها: امام صادق (ع)
ارسال نظر