صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۴:۲۵ - ۰۶ مرداد ۱۳۹۵
با موضوع زندگی مجید عباسی جانباز شیمیایی

«لیلا» به بازار آمد

کتاب «لیلا» شامل روایت مجید عباسی از هشت سال حضور در جبهه‌های دفاع مقدس منتشر شد.
کد خبر : 105435

به گزارش گروه فرهنگی آنا و به نقل از روابط عمومی موسسه انتشاراتی روایت، انتشارات روایت فتح سیزدهمین جلد از مجموعه کتاب‌های روایت نزدیک را با موضوع زندگی مجید عباسی جانباز شیمیایی و از رزمنده های هشت سال دفاع مقدس را در اثری با عنوان «لیلا» روانه بازار کتاب کرد.


این کتاب که به کوشش زهره‌ علی‌عسگری تدوین و منتشر شده است داستان زندگی و فعالیت‌های مجید عباسی در جریان پیروزی انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس را روایت می‌کند. این روایت به زبان اول شخص تنظیم شده و مخاطب در سرتاسر آن با متنی روبروست که راوی آن مجید عباسی است.


«روایت نزدیک» عنوان مجموعه کتاب‌هایی است که بنا دارد وقایع دوران جنگ را روایت و برای این مساله به اندازه کافی به خواننده نزدیک شده و متنی ساده را ارائه دهد.


این کتاب‌ها تلاش دارند در کنار سادگی راوی حقایقی باشند که روایت‌کننده از نزدیک دیده و لمس کرده است. ناشر در بخشی از مقدمه خود بر این مجموعه نوشته است: روایت نزدیک کتاب‌هایی است که سعی دارد در دل معرکه باش و در عین حال کاری کند که هر کسی بتواند آن را بخواند تا حس کند خودش هم دست‌کم لحظه‌ای در دل معرکه بوده است.


مجید عباسی در بخشی از روایت خود در کتاب «لیلا» می‌گوید:


«مسئول برج جواب داد: نیرو آماده است، خلبان هم اینجاست، ولی می‌گه من نمی‌تونم توی فرودگاهی که روشنایی نداره بشینم! معلوم شد سپاه از عصر، یک گروهان آماده کرده و به فرودگاه مهرآباد فرستاده. با این که آن زمان هماهنگی بین نیروها زمان می‌برد ولی ستاد مشترک، یک هواپیمای سی‌۱۳۰ در اختیار سپاه گذاشته بود، اما خلبان حاضر به پرواز نمی‌شد. هرچند خلبان درست می‌گفت و پرواز در آن شرایط سخت بود ولی وضعیت سنندج خیلی حساس بود.


گفتم: می‌شه با خلبان صحبت کنم؟ خلبان آمد پشت میکروفون. خودش را معرفی کرد و گفت آماده است حرفم را بشنود. اول سلام کرد و بعد گفتم: شما که امشب نمی‌تونی بیای پس یه لطفی بکن. پرسید: چه لطفی؟ گفتم: شما لطف کن فردا صبح اول وقت پرواز کن و بیا سنندج و جنازه‌های ما رو قبل از اینکه گرگ‌ها بخورن، جمع کن و منتقل کن تهران. تا این را گفتم، بغضش ترکید و با صدای بلند شروع کرد به گریه کردن. این حرف آنقدر موثر بود که خلبان گفت: من تا یک ساعت دیگر سنندجم. تا این خبر را به مصطفی همدانی دادم، مرتضی را فرستاد تا چراغ‌نفتی‌ها را در دو طرف باند بچیند.»


کتاب لیلا را نشر روایت فتح با قیمت ۱۰ هزار تومان در 1100 نسخه منتشر کرده است.


انتهای پیام/

ارسال نظر