صفحه نخست

آموزش و دانشگاه

علم‌وفناوری

ارتباطات و فناوری اطلاعات

سلامت

پژوهش

علم +

سیاست

اقتصاد

فرهنگ‌ و‌ جامعه

ورزش

عکس

فیلم

استانها

بازار

اردبیل

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

هومیانا

پخش زنده

دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
۱۶:۳۶ - ۲۹ تير ۱۳۹۵

دو کتاب از مجموعه نیمه پنهان ماه منتشر شد

«نیمه پنهان ماه 25: آبنیکی به روایت همسر» و «نیمه پنهان ماه 27: صبوری به روایت همسر»، از تازه‌ترین کتاب‌های انتشارات روایت فتح است که راهی بازار کتاب شد.
کد خبر : 103270

به گزارش گروه فرهنگی آنا و به نقل از روابط عمومی موسسه انتشاراتی روایت، مهدیه داوودی نویسنده کتاب «نیمه پنهان ماه 25: آبنیکی به روایت همسر» و نفیسه عطاییان فر محقق این کتاب است. در بخشی از این کتاب می خوانیم:


«اذان صبح بود. آقا محمد خودش جانمازم را پهن کرد. چادر نمازم را انداختم روی سرم. آمد جلو، صورتش را با گوشه چادرم خشک کرد. من نگاهش می‌کردم. یک‌ آن خواستم بگویم نرو! بمان! اما نگفتم. خم شد، پاهایم را بوسید. بلندش کردم از روی زمین. خواستم بگویم نرو! اما نگفتم. گفت: حلالم کن! منو ببخش...


قلبم داشت می‌ترکید. داشتم له می‌شدم. داشتم می‌سوختم وقتی گفت: یه چیزی ازت می‌خوام، می‌خوام تا رفتن من دیگه تو چشام نگاه نکنی! قول بده.


این‌ها را که می‌گفت من هر بار می‌مردم. من مردم وقتی لباس‌هایش را تا کرد، توی ساکش گذاشت، اما چشم‌هایش را ندیدم. من مردم وقتی دیدم بچه‌ها را بوسید، یکی یکی‌شان را، وقتی خواب بودند، اما چشم‌هایش را ندیدم. من مردم وقتی دیدم توی پله ایستاده، یقۀ کتش را گرفتم، ازش خواستم فقط یک‌بار، یک‌بار دیگر بگذارد نگاهش کنم، بگذارد نگاه کنم توی چشم‌هایش، اما نگذاشت.»


در بخشی از کتاب «نیمه پنهان 27: صبوری به روایت همسر شهید» به قلم لعیا رزاق زاده و تحقیق آذردخت داوری نیز می‌خوانیم:


«یک ریوی ارتشی آوردند و ما را سوار کردند و بردند. هفده نفر بودیم؛ من و محمد، دو تا از برادرهایم، مادربزرگم، دوتا پسر عمه و خانم­های­شان، عمه­ام که پیر و نابینا بود و چندتا زن و بچة دیگر از اقوام. توی جیبم یک دفترچه تلفن داشتم که پر از شماره تلفن بود. اگر دست این­ها می­افتاد، کلی آدم گرفتار می­شدند. دست­هایم را از آستین چادر بردم داخل. چادرهایی که ما آن­موقع سر می­کردیم، آستین داشت. از سر آرنج چادرهای معمولی یک حلقه جدا می­کردیم و دو آستین اضافه به­ش می­دوختیم. شبیه همین چادر ملی­های الان؛ ولی به همان گشادی چادرهای معمولی. دفترچه را از جیبم در آوردم و طوری که مأمور بالای سرمان متوجه نشود، یک صفحه­اش را ریز کردم و از لای درزهای کف چوبی ماشین بیرون ریختم. یک لحظه از توی سوراخ چادر برزنتی ماشین دیدم، پشت سرمان این خرده کاغذها را جمع می­کنند. ماشین ما را در محاصرة چند ماشین می­بردند. به سرم زد که کاغذها را بخورم. روزه بودم. نزدیک ماه رمضان بود. نمی­دانستم حکمش چه می­شود. با خودم فکر کردم فوقش روزه­خواری عمد حساب می­شود و شصت روز روزه می­گیرم، بهتر از آن است که شصت نفر آدم دستگیر شوند. «اللهم لک صمت» را خواندم و روزه­ام را شکستم.»


انتشارات روایت فتح کتاب‌های «نیمه پنهان ماه 25: آبنیکی به روایت همسر» و «نیمه پنهان ماه 27: صبوری به روایت همسر» را با تیراژ 1100 نسخه به ترتیب در 56 و 168 صفحه و با قیمت های 3500 و 8500 تومان منتشر و روانه بازار نشر کرد.


انتهای پیام/

برچسب ها: منتشر شد
ارسال نظر