شهید محمود غلامی؛ از رفتن به جبهه در ۱۵ سالگی تا شهادت در راه تفحص شهدا
به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، جنگ تمام شده بود. همه برگشتند به شهر. البته برای شهریها جنگ زودتر از این حرفها تمام شده بود. برای بعضی از بچهها هم نه تنها جنگ تمام نشده بود، بلکه تازه کارها شروع شده بود. محمود غلامی از این دسته آخری بود. در زمان جنگ، مسئول تعاون لشکر بود. بعد از جنگ شده بود فرمانده گروه تفحص شهدا. تازه کارش شروع شده بود.
تفحص شهیدی با نام مهدی منتظرالقائم
یکی از دوستان شهید غلامی تفحص یک شهید را اینگونه روایت میکند: «رفتیم شرهانی. مرز دست ارتش بود. آن طرف هم منافقین نیرو داشتند. شهدا هم آنجا بودند. برای تفحص موافقت نمیکردند و میگفتند منطقه آلوده است؛ میدان مین، سیمخاردار، تپههای رملی، تلههای انفجاری منافقین، حضور عراقیها. غلامی برای تفحص اصرار داشت. با کلی رفت و آمد و حرف و حدیث، قرار شد ۱۰ روز در منطقه بمانیم. اگر شهید پیدا کردیم که بمانیم، وگرنه برگردیم به شهر.
ماه شعبان بود، ایام ولادت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) و امام سجاد(ع) هم گذشته بود. جستوجو در منطقه را آغاز کردیم. بیشتر روی تپههای 175 و 178 رفت و آمد میکردیم.روز آخر، روز ولادت امام زمان(عج) بود. در روز امیدواری، ما ناامید در منطقه میگشتیم. هیچ خبری نبود. در این ۱۰ روز حتی یک شهید هم پیدا نشده بود. قرار شد هر کسی یک یادگاری بردارد و خداحافظی کنیم و برگردیم. دل همه گرفته بود.
ناامید داشتیم دنبال پوکه و ترکش میگشتیم. شهید غلامی هم رفت سراغ یک شقایق وحشی. میخواست آن را از ریشه دربیاورد که یک دفعه صلوات فرستاد. رفتیم دیدیم، اللهاکبر شقایق روی جمجمه شهید درآمده، اول جمجمه بعد تمام بدن را درآوردیم.پلاک را شهید غلامی داد لشکر برای استعلام! شهید بچه اصفهان بود؛ عیدی امام زمان(عج) در روز نیمه شعبان. اسمش شهید مهدی منتظرالقائم بود. اولین شهید تفحص شرهانی!»
اعزام به جبهه در ۱۵ سالگی
و اما گوشهای از زندگی شهید محمود غلامی؛ در زمان جنگ تحمیلی هشت ساله، او مثل همه دانشآموزان مشتاق حضور در جبههها نیمکت مدرسه را رها کرد و با عضویت در بسیج مسجد، در ۱۵ سالگی سنگر جبهه را انتخاب کرد و با تغییر سال تولدش در عملیات والفجر مقدماتی حضور پیدا کرد. او داوطلبانه به گروه تخریب پیوست و بعد در عملیاتهای والفجر ۴ و ۳ شرکت کرد. آقامحمود در دی ماه ۱۳۶۲ عضو رسمی سپاه شد و در خیبر و بدر نیز صفحات تاریخ رزم را ورق زد. او در سال ۱۳۶۴ دوره مربیگری تخریب را آموزش دید و با حضور در عملیاتهای والفجر۸ ،کربلای۸ ، کربلای ۵، نصر ۷ و عملیاتهای بیتالمقدس ۲، ۴ و ۷ و غدیر همچنان در بزم رزم عاشقانه جبههها میهمان بود.
محمود غلامی در دوران دفاع مقدس از ناحیه کتف و دست مجروح و جانباز شد؛ هربار که مجروح میشد طوری رفتار میکرد که خانوادهاش متوجه نشوند کجای بدنش زخمی شده. هیچ اتفاقی حرکت او را متوقف نمیکرد، حتی اسارت برادرش.تا اینکه پایان جنگ تحمیلی رقم خورد. او با تشکیل خانواده همچنان اهدافش را دنبال میکرد حتی در خواستگاری گفته بود: من تخریبچی هستم و هر لحظه که جنگ بشود و جبهه نیاز داشته باشد من درخدمت هستم. او بعد از ازدواج درسخواندن را از سر گرفت و با وجود دختر خردسالش در خانهای نقلی، توانست ۷ سال تحصیلی را در مدت ۳ سال طی کند و دیپلم بگیرد.
رفتن تا پیکر شهدا را به آغوش خانواده بازگرداند
سرانجام دست تقدیر آقا محمود را به جبهه تفحص اعزام کرد تا پیکر همرزمانش را جستجو کند و به آغوش خانواده بازگرداند. آخرین باری که میخواست برای تفحص برود، به منزل یکی از شهدای مفقود محل رفت و گفت: من تا پسرتان محرم را برنگردانم برنمیگردم. او رفت و بر اثر انفجار مین والمری پایش قطع شد و به همراه سعید شاهدی به شهادت رسیدند و هر دو شهید تفحص در قطعه ۲۹ ردیف ۱۴ به خاک سپرده شدند.
انتهای پیام/