سیاست خارجی ایران و هندسه قدرت جهانی
«بشیر اسماعیلی» کارشناس بینالملل و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اصفهان، در یادداشتی برای خبرگزاری آنا نوشت: مشارکت در روند فعلی تغییر هندسه قدرت جهانی شاید مهمترین رسالت ایران در نظام بینالملل باشد؛ اگر دورههای تمدنی بشر را به سه بخش دوران باستان، قرون وسطی و دوران جدید تقسیم بندی کنیم، در هر سه دوره هندسه قدرت جهانی بین غرب و شرق در حال تحول و دگرگونی بوده است؛ در دوران باستان شاهد نوعی تعادل میان قدرت تمدنهای شرقی و غربی هستیم؛ این در حالیست که در قرون وسطی تمدن شرق قدرت میگیرد و غرب به افول میرود. اما در دوران جدید دوباره همزمان با قدرت گرفتن غرب شاهد افول مشرق زمین و قدرتهای بزرگ آن هستیم.
در ادامه این یادداشت میخوانیم:
استعمار و استثمار ملل شرقی توسط غرب به روند افول آنها سرعت بخشید و غارت ثروتهای ملتهایی که در مسابقه قدرت، میدان را به غرب باخته بودند به طور شگفتانگیزی شدت گرفت.
اکنون پس از گذشت چند قرن از تفوق غرب، بارقههایی در ایجاد یک هندسه جدید قدرت جهانی با قدرت گرفتن مجدد شرق پدید آمده است.
پس از جنگ جهانی دوم متفقین پیروزمند، دنیای پسا جنگ را طرح ریزی کردند؛ اقتصاد بین الملل در برتون وودز توسط آمریکا و شرکا مهندسی شد و با تثبیت دلار به عنوان ارز بینالمللی در کنار نهادهای کلان اقتصادی، اقتصاد جهان به مثابه شرکتی شد که آمریکا اساسنامه آن را مطابق با اهداف و منافع خود نوشته بود.
همزمان مهندسیهای نظامی، سیاسی و سازمانی-حقوقی جهان هم آغاز شد، اما از بدو امر، بین دو کشور پیروز متفقین یعنی شوروی و آمریکا اختلاف بر سر مهندسی جهان بعد از جنگ آغاز گردید. شوروی، کمونیسم را به جای لیبرال دموکراسی به عنوان ایده سیاسی معرفی کرد؛ پیمان ورشو در مقابل ناتو به وجود آمد و رقابت تسلیحاتی بالا گرفت. اقتصاد کمونیستی و سوسیالیستی جایگزینی برای اقتصاد آزاد غرب در نظر گرفته شد و بدین منوال جهان به دو بلوک متعارض غرب و شرق زیر نظر آمریکا و شوروی تقسیمبندی شد.
در ساختار سازمان ملل متحد و تدوین حقوق بین الملل جدید مثل حقوق بشر و امثال آن، آمریکا ابتکار عمل را بدست گرفت؛ اگر چه دو رای از پنج رای اعضای دارنده حق وتو به چین و روسیه رسید، اما هم در این شورا و هم در سایر ارکان آن دست بالا را غرب برای خود حفظ کرد.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ۱۹۹۱، آمریکا هندسه قدرت جهانی را کاملا به سود خود تغییر یافته میدید. با طرح نظریه نظم نوین جهانی، اینک آمریکا یگانه ابرقدرت جهان بود که میبایست بقیه کشورها در برابر آن متابعت میکردند. شوروی فروپاشیده و فریب خورده به دامان انفعال افتاد و برای پیوستن به غرب تلاش بیحاصلی نشان میداد؛ تلاشی که در نهایت جز تحقیر و سر دواندن سودی برای روسیه به همراه نیاورد؛ بنابراین روسیه دوباره سیاست احیای قدرت خود را پی گرفت و این بار متوجه شد که برای بازیابی جایگاه خود، باید نه در تیم غرب که در برابر آن بازی کند. همزمان با این تحولات، در شرق آسیا چین به طور خزندهای در حال قدرت گرفتن بود؛ چین که از سال ۱۹۷۹ سیاست جدید اقتصادی خود مبنی بر ادغام در اقتصاد جهانی را پیش گرفته بود، با زیرکی تمام از نقش کارگری در تولید جهانی، تدریجا خود را به راس زنجیره تولید رساند. نیروی کار جوان و سخت کوش چین در برابر غرب سالخوردهای که گرفتار «هدونیسم» مزمن شده بود، فاصله را به سرعت کم کرد و در نهایت به جایگاه فعلی خود دست یافت.
اینک چین و روسیه پرچمدار تغییر هندسه قدرت جهانی هستند و یک مرحله گذار تمدنی را در تاریخ را به جلو میبرند.
در تمام این سالها اما، نقش ایران بسیار الهام بخش و منحصربهفرد بوده است؛ ایران که در زمان شاه بخشی از بلوک غرب بود، پس از انقلاب اسلامی به معارض با آن بدل شد. اگر میزان قدرت ایران را در قیاس با چین و روسیه مد نظر قرار دهیم، مستقل بودن از غرب، یک شاهکار بزرگ محسوب میشود که با وجود جنگ سخت، جنگ رسانهای و تبلیغاتی، تحریم اقتصادی و پروژه گسترده نفوذ همچنان ثابت قدم در راستای تغییر هندسه قدرت باقی مانده است. در واقع ایران را میتوان به شناگری تشبیه کرد در خلاف جهت یک رودخانه وحشی و خروشان شنا میکند و به طور معجزه آسایی، از دام امواج نجات مییابد.
اکنون شرق جهان به یک نقطه کانونی جهت بازیابی قدرت خود در برابر غرب رسیدهاند. این مهم مستلزم طراحی اقتصاد جهانی نوین است که در کنار اتحادیههای نظامی جدید و حتی سازمانهای بینالمللی نوین بایستی ایجاد شوند.
جنگ اوکراین از یک سو و فاصله گرفتن روزافزون چین از آمریکا از سوی دیگر در کنار مقاومت ایران، سه ضلع مثلث اصلی تغییر هندسه قدرت جهانی را تشکیل میدهند.
باید دانست که اروپا دیگر چیزی ندارد که به ما بدهد و آمریکا هم نه تنها چیزی به ما نخواهد داد که آنچه داریم را هم قصد دارد به یغما ببرد. پس راهکار نهایی در نگاه به شرق است. البته تعامل و همکاری با غرب به خودی خود مانعی نخواهد داشت و طراحی بلوک قدرت جدید در شرق به معنای قطع رابطه با غرب نیست، اما ایران بایستی آینده سیاست بینالملل خود را در راستای یک گذار تمدنی و با تمرکز بر تغییر هندسه قدرت جهانی طرحریزی کند.
در طول تاریخ کهن جهان، ایران به طور متناوب بخشی از هندسه قدرت جهانی بوده قدرتهای بزرگی را به وجود آورده است؛ بنابراین جای تعجبی نیست اگر دوباره به سان گذشته خود، نقش بزرگی در تحول جهان به همراه دیگر قدرتهای همسو با خود ایفا کند و بایستی در سیاست خارجی به دنبال همین هدف کلام و تمدنی باشد.
انتهای پیام/