علم در برابر توهم علمی؛ چگونه مرزها را بشناسیم؟
خبرگزاری آنا؛ در دنیای پرتلاطم امروز، علم به عنوان معتبرترین منبع اعتبار قد علم کرده است؛ اما در کنار این اقتدار، سایهای از فریب نیز کمین کرده؛ سایهای که به نام «سراب علم» شناخته میشود. ادعاهایی که با ظاهری آراسته از دادهها، نمودارهای چشمنواز و اصطلاحات پیچیده و تخصصی، نوید گسترش مرزهای علم را میدهند، ولی در باطن، چیزی بیش از خیالی دلفریب نیستند. از درمانهای جادویی گرفته تا ایدههایی که مدعی رمزگشایی از اسرار هستیاند، حال چطور میتوانیم راست را از کج تشخیص دهیم و در این مهآلودگی گمراه نشویم؟
در این راستا و به منظور یافتن راهنمایی مطمئن و تشخیص راست از کج، پای صحبت علیرضا صداقت عضو هیئت علمی دانشگاه نشستهایم. او در گفتگویی مفصل با خبرنگار خبرگزاری آنا از رویکرد نوآورانهای به نام «علیت پدیداری» پرده برمیدارد؛ ابزاری کاربردی برای جداسازی دانش واقعی از توهمات پنهان در لباس علم.
گفتوگوی مشروح آنا با علیرضا صداقت را پیمیگیریم؛
آنا: آقای دکتر! به عنوان پرسش نخست، بفرمایید چرا تمایز بین علم و شبهعلم در زمانه ما اینقدر حیاتی شده؟ انگار این موضوع از بحثهای دانشگاهی پا فراتر گذاشته و به زندگی روزمره نفوذ کرده است.
صداقت: دقیقاً همینطور است. این مسئله حالا بخشی جداییناپذیر از بافت علمی اجتماعی ماست. ما در عصری به سر میبریم که هر ادعای بیپایهای میتواند با چسباندن برچسب «علمی» به خودش، اعتبار کسب کند و دلها را بفریبد. شبهعلم، یا بهتر بگوییم «سراب علم» دیگر به شکل سادهلوحانهای مثل فالگیری یا جادو محدود نیست. حالا این فریب به قلب مراکز آکادمیک و آزمایشگاهها راه یافته است؛ در قالب پژوهشهایی با معادلات چشمگیر، گرافهای مسحورکننده و زبانی سنگین و پرهیبت، اما خالی از روح آزمون و تواضع تجربی. وقتی پروژهای گرانقیمت به عنوان «انقلابی در دانش» معرفی میشود، اما بعد معلوم میشود بیفایده یا حتی مضر است، این شکستها زخمی کاری بر اعتماد جامعه میزنند. خطر سراب علم در اینجاست: نه تنها واقعیت را تیره میکند، بلکه به نام علم دروغ میپراکند و این خیانت، پایههای خود علم را لرزان میسازد.
آنا: برای جداسازی مرز علم از این توهمات، اول باید تعریف روشنی از «علم» داشته باشیم. تاریخ فلسفه علم پر از تعاریف گوناگون است. آیا میتوان به تعریفی همهجانبه و دقیق رسید؟
صداقت: این پرسش، هسته اصلی فلسفه علم است. تعاریف با گذشت زمان پختهتر شدهاند. پوزیتیویستهای منطقی، علم را مجموعهای از گزارههای قابل مشاهده و قوانین کلی میدیدند. کارل پوپر، اندیشمند برجسته بر آزمونپذیری و امکان رد تأکید داشت و میگفت نظریهای علمی است که راهی برای ابطال آن تصورپذیر باشد. توماس کوهن، علم را در چارچوب پارادایمهای اجتماعی توصیف کرد و ایمره لاکاتوش آن را برنامهای پژوهشی دانست که یا پیشرفت میکند یا به بهانهجویی و زوال میغلتد. هر کدام از این دیدگاهها نوری بر گوشهای از واقعیت تاباندند، اما هیچکدام نتوانستند مرزها را کامل روشن کنند.
آنا: با توجه به این سیر تکاملی، تعریف امروزیتر از علم، با احترام به این میراث، چه میتواند باشد؟
صداقت: شاید امروز بتوان علم را چنین دید: فعالیتی گروهی و منظم که از راه مشاهده، دستکاری و مدلسازی، روابط علّی در سطح پدیدهها را آشکار میسازد. اما کلید ماجرا این است که این روابط باید از سه آزمون هنجاری بگذرند: آزمونپذیری، دوام و ترجمهپذیری.
* آزمونپذیری همان ایده پوپر است؛ یعنی نظریه باید آزمونهای ابطالی را با موفقیت بگذارند نه آزمونهای تأییدی.
* دوام یعنی رابطه علّی فقط در شرایط حساس و آزمایشگاهی دوام نیاورد، بلکه در زمینههای متنوع مقاوم باشد.
* و ترجمهپذیری یعنی این رابطه بتواند در مدلها و شاخههای دیگر دانش هم شناخته شود.
هر پژوهشی که این سه آزمون را تاب بیاورد، در حیطه علم جای میگیرد و هر چه از آنها بگریزد، حتی اگر در لباسی پرزرقوبرق ظاهر شود، توهمی بیش نیست.
آنا: پس وضعیت شاخههای علمی که طبیعت را با ریاضیات پیچیده، ایدههای انتزاعی و مدلسازی توصیف میکنند، چیست؟ مرز لغزنده دقیقاً همینجاست؟
صداقت: بله، این حوزهها روی خط مرزی گام برمیدارند. اگر این سیستمهای نظری، حتی به طور غیرمستقیم، راهی برای آزمون باز کنند، اگر در برابر «مقاومت جهان» دوام بیاورند و یافتههایشان ترجمهپذیر باشد، هنوز علمیاند. اما اگر فقط به زیبایی ریاضی و شبیهسازیهای خودکفا بسنده کنند، بدون اینکه ردی از جهان واقعی بر ادعاهایشان بنشیند، چیزی جز بازیهای ذهنی در لباس علم نیستند. علم میتواند از انتزاع شروع شود، اما نمیتواند برای همیشه در برج انتزاع زندانی بماند. اگر به جهان پدیدهها راهی باز نکند، دیر یا زود به سراب علم تبدیل میشود.
آنا: در نوشتههایتان به تقابل دو دیدگاه کلیدی در فلسفه علم امروز، یعنی وسلی سالمون و بس ون فراسن، اشاره کردهاید. میتوانید اول دیدگاه سالمون و تلاشش برای بازگرداندن «علیت» به علم را توضیح دهید؟
صداقت: البته. سالمون در برابر دیدگاههای خشک و صوری عصر خودش، سعی کرد به علم جان و پویایی ببخشد. از نظر او، توضیح علمی چیزی نیست جز دنبال کردن فرایندهای علّی که جهان را میسازند. او معیاری جالب پیشنهاد داد: فرایند علّی آن است که بتواند یک نشانه را در فضا-زمان منتقل کند. برای مثال، نوری که از ستارهای دور به ما میرسد، علّی است، چون اگر فیلتری رنگی در مسیرش بگذاریم، آن اثر تا آخر راه میماند. اما سایه یک شیء اینطور نیست؛ هر تغییری در آن، پایدار نمیماند. اینطور سالمون مرز را ترسیم کرد: علم با فرایندهای واقعی سر و کار دارد و شبهعلم با همبستگیهای بیروح و ظاهرها.
آنا: این دیدگاه خیلی دستیافتنی به نظر میرسد. پس نقطه ضعفش کجا بود که نتوانست مشکل را حل کند؟
صداقت: معیار سالمون با همه جذابیتش، بیش از حد ماشینی و ساده بود. او به دوام روابط در زمینههای مختلف یا امکان ترجمه یک رابطه علّی به حوزههای دیگر اشارهای نکرد. در چارچوب او، هر ایدهای که فقط در شرایط بسیار خاص آزمایشگاهی کار کند، میتوانست «علمی» به نظر برسد، در حالی که با کوچکترین تغییری فرومیریزد. مرزی که کشید محکم بود، اما سوراخهای زیادی داشت تا سرابهای علم از آن بگذرند.
آنا: در سوی مقابل، دیدگاه بس ون فراسن و «امپریسیسم سازنده» او قرار دارد. لطفاً این را هم توصیف کنید.
صداقت: ون فراسن موضعی به ظاهر فروتن و محتاطانه گرفت. او باور داشت علم نه دنبال «حقیقت»، بلکه فقط «کفایت تجربی» است. یعنی نظریه باید پیشبینیهایش درباره پدیدههای قابل مشاهده را درست انجام دهد. از دید او، نباید درباره چیزهای نامشاهده قضاوت کنیم، چون راه مستقیمی برای سنجششان نداریم. پس بهتر است به آنچه چشم و ابزارمان میبیند، اکتفا کنیم.
آنا: این رویکرد خیلی منطقی میآید، اما چه هزینه سنگینی داشت که به آن اشاره کردید؟
صداقت: هزینهاش از دست دادن قدرت توضیحی علم و محو کردن مرز بین علم و سراب بود. اگر فقط پیشبینی درست و کفایت تجربی کافی باشد، چه چیزی جلوی شمردن پیشبینیهای اتفاقی و الگوهای سطحی را به عنوان «علمی» میگیرد؟ حتی فالبینی گاهی درست از آب درمیآید؛ ممکن است بگوید هفته بعد حادثهای پیش میآید و واقعاً بشود. اما هیچ متفکری جدی آن را علم نمیداند. امپریسیسم سازنده با انکار نیاز به توضیح و چشمپوشی از ساختارهای پایدار، عملاً ابزار مبارزه با شبهعلم را رها میکند. علم به یک بازی محتاطانه برای ثبت موفقیتهای پیشبینی، حتی اگر بیپایه و ناپایدار، تبدیل میشود.
آنا: پس با یک دیدگاه ماشینی و یک دیدگاه نسبی، شما از «راه سوم» حرف میزنید که «علیت پدیداری» نامیدهاید. لطفاً این چارچوب را که خودتان ساختهاید، باز کنید.
صداقت: بله، بین این دو قطب، خلئی هست که من با «علیت پدیداری» پرش کردهام. این دیدگاه بر این پایه است که علیت نه یک ضرورت پنهان ماورای تجربه است و نه فقط یک ساخت ذهنی. بلکه ساختاری است که در برخورد ذهن جستجوگر با جهان مقاوم، روی سطح پدیدهها ظاهر میشود.
برای درک بهتر، این مثال را تصور کنید: «رنگ» نه در ذات نور است و نه فقط در سیستم عصبی ما، بلکه در تعامل نور و چشم زاده میشود. علیت هم همینطور، در برخورد مدلهای مفهومی ما با ساختارهای واقعی جهان پدیدار میگردد. اینجاست که جهان در برابر ایدههای ما «مقاومت» نشان میدهد.
آنا: مفهوم «مقاومت جهان» خیلی جذاب است. دقیقاً منظورتان چیست؟
صداقت: مقاومت جهان آن لحظهای است که واقعیت، بیتوجه به آرزوهایمان، به ما «نه» میگوید. آن داده ناسازگار که مدل زیبایمان را درهم میشکند. آن خطای آزمایش که مسیر را عوض میکند. آن ایستادگی ماده که خیالمان را عقب میراند. اگر جهان مقاومتی نداشت، هر ایدهای میتوانست درست باشد. علم، گفتگویی انتقادی با طبیعت است و این مقاومت، پاسخهای طبیعت در این گفتوگو.
آنا: گفتید برای تبدیل این ظاهر شدن علیت به «علم» باید از سه آزمون بگذرد. میتوانید این سه – مداخلهپذیری، دوام و ترجمهپذیری – را با مثال توضیح دهید؟
صداقت: حتماً. این سه معیار، ابزارهای سنجش ما هستند.
1مداخلهپذیری: رابطه علّی فقط وقتی علمی است که بتوانیم در آن تغییر دهیم و نتیجه را عوض کنیم. مثلاً وقتی پزشک با دارویی ضربان قلب را کنترل میکند، این مداخلهپذیر است؛ نه فقط یک همبستگی آماری.
۲. دوام: حقیقت علمی مثل درختی است که در خاکهای مختلف ریشه میدواند، نه گیاهی ضعیف که فقط در یک جا سبز شود. واکسنی که فقط روی گروه کوچکی مؤثر باشد، پایدار نیست؛ شاید یک اتفاق خوشایند باشد. دوام یعنی رابطه در تغییرات زمینه دوام بیاورد.
۳. ترجمهپذیری: علم وقتی بالغ میشود که زبانش به شاخههای دیگر ترجمه شود. اگر الگویی از فیزیک در شیمی، زیست و مهندسی هم دیده شود، میفهمیم با رشتهای واقعی از جهان طرفیم. ترجمهپذیری، یافتهها را از جزیرههای جدا به قارهای یکپارچه وصل میکند.
آنا: با این سه معیار، چطور میتوانیم سراب علم را در پزشکی-که با زندگی مردم گره خورده- افشا کنیم؟
صداقت: پزشکی مثال عالی است. متاسفانه اینجا هم توهمات نفوذ کردهاند. درمانهایی معرفی میشوند بدون آزمونهای گسترده یا دوام در شرایط مختلف. با این معیارها میتوان سنجید:
* آیا درمان واقعاً مداخلهپذیر است و فراتر از پلاسیبو یا بهبود طبیعی؟
* آیا نتایج در گروههای متنوع، سنها و مراحل بیماری دوام دارد یا فقط در یک مورد خاص؟
* آیا با دانش زیست مولکولی، فیزیولوژی و دیگر حوزهها سازگار و ترجمهپذیر است؟
اگر جواب منفی باشد، حتی اگر در مقالات و با روپوش سفید باشد، شبهعلم پزشکی است.
آنا: یکی از حیلههای شبهعلم، ارجاع اثبات به آینده نامعلوم است؛ میگوید «وقتی فناوری پیشرفت کند، درست بودنمان ثابت میشود.» چارچوبتان چطور با این مقابله میکند؟
صداقت: این وعده، نسخه مدرن پیشگوییهای کهن است. علم واقعی، حتی اگر به آینده نگاه کند، همیشه ردپایی در حال میگذارد: آزمونهای غیرمستقیم، شواهد همگرا از حوزهها، یا نشانههای کوچک از «مقاومت جهان» سراب علم از برخورد فعلی فرار میکند و با وعده آینده، از آزمونپذیری شانه خالی میکند. سه معیار ما دقیقاً برای افشای این فرار طراحی شده.
آنا: آقای دکتر! شما منتقد جدی شبهعلم هستید. پیامتان به دانشمندان و مروجان شبهعلم – کسانی که آگاه یا ناآگاه این توهمات را پخش میکنند – چیست؟
صداقت: روی سخنم با کسانی است که لباس دانش پوشیدهاند، اما به اصول اولیهاش پشت کردهاند. اینها نه تنها به جامعه آسیب میزنند، بلکه خیانتی فکری مرتکب میشوند. وقتی با اعتبار علم، ادعایی آزمونناپذیر، ناپایدار و بیگانه با دانش بشری مطرح میکنید، فروشنده امیدهای پوچ هستید، نه دانشمند.
این افراد اغلب به جای پاسخ علمی، به بهانهتراشی، مظلومنمایی یا آسمانریسمان روی میآورند. این نشانه ترس فکری است، نه جسارت علمی. علم واقعی فروتن است؛ آماده گفتن «نمیدانم» یا «اشتباه کردم».
اما عالم شبهعلم با یقینی دروغین حرف میزند و هرگز خطایش را نمیپذیرد، چون پایهاش بر ایمان کور است نه شواهد. پیامم این است: به حقیقت و مسئولیت «عالم» بودن احترام بگذارید. از اتاق پژواک صدای خودتان بیرون بیایید و جرئت روبهرو شدن با «مقاومت جهان» را پیدا کنید. وگرنه تاریخ شما را نه پیشرو دانش، بلکه معمار فریبهای عظیم خواهد دانست.
انتهای پیام/