چگونگی تبدیل ریاضیات به ویژگی علم مدرن
به گزارش خبرنگار حوزه فرهنگ گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، در دوران مدرن با شکلگیری الگوی مشترک بین ذهن و عین که همان ریاضیات یا به عبارت بهتر ماتهماتیکال است، پایه تفسیر طبیعت و جهان خارج براساس ریاضیات بنا نهاده شد، که فارغ از تأیید و درست و غلط بودن آن بسیار رواج یافت. اما سوال این است که علاوه بر شکلگیری الگوی مشترکی به نام ریاضیات بین ذهن و عین، چگونه و از طریق کدام دانشمندان این الگو بر دانش مدرن سیطره یافت و ابزار تصرف در عالم و درک حقیقی آن قرار گرفت؟
تفکر مدرن معتقد است جهان خارج، دارای الگوی ریاضی است؛ تا جایی که فیزیکدانی همچون گالیله، جهان را به کتابی تشبیه میکند و میگوید: «در این کتاب بزرگ که همواره پیش روی چشم ما است، یعنی کتاب طبیعت، حکمت را نگاشتهاند لکن ما به درک آن نائل نمیشویم مگر اینکه بدانیم به چه زبان و علائمی آن را نوشتهاند».
شکلگیری الگوی مشترک بین ذهن و عین
گالیله معتقد است این کتاب را به زبان ریاضی نوشتهاند و میگوید «علائم آن هم عبارت است از مثلث و دایره و سایر اشکال هندسی. بدون کمک این زبان و این علائم، محال است که یک کلمه از این کتاب را دریابیم».
کپلر نیز مانند گالیله میاندیشید. او معتقد بود نظم ریاضی، باطن همه پدیدارها را تشکیل میدهد و همین نظم، مقوّم وجود آنها است و دلیل اینکه چرا پدیدارها چنیناند که هستند، همین نظم ریاضی است. مطابق این نگاه، حتی حقیقت جهان دارای نظم ریاضی است؛ همان نظم ریاضی که در ذهن نیز وجود دارد. از نظر این دانشمندان علم یقینی به جهان نیز در گرو درک نظم ریاضی آن است. در واقع این نگاه ریاضی به طبیعت بود که امکان شکلگیری فیزیک و سایر علوم مدرن را ایجاد کرد. به همین دلیل است که فیزیک و سایر علوم مدرن مبتنی بر اندازهگیری و استفاده از روشهای کمی هستند.
برای مثال کپلر به محاسبه دقیق مدار حرکت سیارهها به دور خورشید و تعیین مسیر بیضوی آنها توفیق یافت و یا گالیله قوانین سقوط آزاد اجسام و نیروی گریز از مرکز و حرکت پرتابهها را از طریق ریاضی به دست آورد و سرانجام نیوتن با کشف محاسبات دیفرانسیل، امکان تحقق یک طرح ریاضی از طبیعت را فراهم کرد. در واقع او نشان داد که تنها با طرح ریاضی میتوان به علم درباره طبیعت دست یافت و بدین ترتیب ریاضیات را مدخل طبیعیات قرار دادند.
لذا در فیزیک جدید از نیوتن به بعد، فیزیکدان ابتدا پدیده خارجی را مشاهده میکند و سپس شروط امکان چنین پدیدهای را به نحو ریاضی معین میکند. آنچه در علم مدرن وجود دارد در واقع یک طرح عقلی پیشینی است که توسط انسان بر جهان افکنده میشود. در این طرح پیشینی است که رفتار اشیاء حد میخورد و تعین مییابد. ناشی از همین طرح عقلی پیشینی (نظم ریاضیاتی عالم) است که قواعد و قانونهای علوم طبیعی که زبان ریاضی و کمی دارند، به وجود میآیند.
برای مثال گالیله در کتاب Discorsi که در سال ۱۶۳۸ منتشر شد، برای توضیح حرکت جسمی بر روی سطح شیبدار اینطور آغاز میکند: «من به جسمی میاندیشم که بر سطح افقی بدون اصطکاک رها شده و مانعی بر سر راه آن نباشد.» در این عبارت که شاید پیش درآمدی بر قانون اول نیوتون است، آنچه در جستوجوی آن بودیم، به روشنی خود را نشان میدهد.
گالیله میگوید: «من در ذهن خود به جسم متحرکی میاندیشم...» این عبارت «اندیشیدن در ذهن» دقیقا به این معنا است که کسی در نزد خود تعریفی از اشیاء انشا کند.
در تصویر گالیله، مفروضاتی درباره جسم وجود دارد: «همه اجسام مانند یکدیگرند و هیچ حرکتی مخصوص نیست؛ همه مکانها مانند همدیگر و همه لحظات مشابهاند؛ و هر نیرویی صرفا به واسطه تغییر حرکتی که ایجاد میکند، قابل تعریف است و این تغییر حرکت با تغییر مکان فهمیده میشود».
همان طور که مفروضات بالا نشان میدهد ویژگی اصلی دانش گالیله همان وجه پیشینی آن است که صرفا به اندیشه تعلق دارد و از آن به طبیعت سرایت میکند. طرحی پیشینی که با آن عرصهای گشوده میشود تا اشیاء یعنی واقعیات، خود را در آن عرصه نشان دهند. در اینجا مناسب است به بیانی که کانت در کتاب «نقد عقل محض» درباره دیدگاه گالیله دارد اشاره کنیم؛ کانت در بندی از کتاب اشاره میکند: «دانشمندان علوم طبیعی مثل فیزیک و شیمی دریافتهاند که عقل باید با اصلهای حاکم بر خود و بر طبق قانونهای ثابت خود، پیش رود و طبیعت را وارد کند تا به پرسشهای او پاسخ گوید نه این که بگذارد فقط به وسیله طبیعت به این سو و آن سو کشیده شود».
کانت در ادامه مینویسد «عقل باید اصول خود را، که فقط پدیدارهایی که با آنها مطابقت دارند و میتوانند معتبر باشند، در یک دست داشته باشد و آزمایش را که عقل بر پایه همان اصول براندیشیده است، در دست دیگر؛ و بدین ترتیب به سوی طبیعت گام نهد. البته به منظور اینکه از طبیعت بیاموزد، ولی نه در کیفیت یک نوآموز دبستانی، که میگذارد هرچه آموزگار میخواهد به او یاد دهد، بلکه به عکس، در کیفیت یک قاضی رسمی که شاهدها را ملزم میکند تا به پرسشهایی پاسخ گویند که او خود، در برابر ایشان مینهد و بدین سان حتی فیزیک، این انقلاب فرخنده در شیوه تفکر، خود را صرفا مرهون این اندیشه است که فیزیک باید بر طبق آن چه عقل، خود در طبیعت نهاده است، آن چیزی را در طبیعت بجوید که باید آن چیز را از طبیعت بیاموزد.»
انتهای پیام/۴۱۰۷/
انتهای پیام/