«سبزترین نذر» در کتابفروشی‌ها

به گزارش گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، اتفاقات کتاب حوالی نیمه شعبان است و عطر شربت زعفران نذری و بوی اسپند وکندر توی تمام صفحات کتاب به مشاممان آشناست. نویسنده با گذر از مسیر دوستی، اتفاقات داستان را در بستر رابطه ی قشنگی شکل می دهد که امیرمهدی و محمد دو سر آنند. این دوتا پسربچه دلشان می خواهد کاری برای امام زمانشان در روز ولادتش انجام بدهند اما تکاپوهایشان به جایی نمی رسد. نه کنار جعبه میوه توی مسجد کسی به آنها کار می دهد نه وقتی کنار محراب نماز، ایستاده اند منتظر. پس خودشان دست به کار می شوند و رویای نیمه شعبان تازه ای برای خودشان می بافند. رویایی که کتاب، می کوشد در خلال رسیدن به آن مفاهیم بیشتری به مخاطبش بیاموزد از جمله مشورت گرفتن، یاری کردن، به فکر همنوع بودن.

همه آدمها حتی وقتی خیلی بزرگ شده اند دلشان میخواهد قصه بشنوند. این قصه ها اگر پیوندی با واقعیت های زمانمان هم داشته باشد بیشتر به ذائقه مخاطب خوش می آید. سبزترین نذر با قصه ای شیرین، به بچه های ما نشان می دهد که دوست داشتن امام زمانشان چه برکت هایی دارد. این علاقه به قدری خوب و واقعی توصیف شده است که هر بزرگسالی هم دلش می خواهد جای امیرمهدی و محمد باشد. روز نیمه شعبان بدو بدو کند برای ولادت آقایش و آخر سر عیدی اش را از دست خود امام بگیرد.

نقطه قوت کتاب، در نثر روان و پرجزییاتی است که دارد. نویسنده با حوصله فضاها را برای مخاطبش توصیف می کند و تمام عطر و بوی نیمه شعبان را به خانه هایمان می آورد. برای رده سنی دبستان و نوجوان که مخاطب کتابند، نثری که تصویرسازی های ساده اما دلنشینی دارد، همراهی بیشتری با کتاب فراهم می کند و اقای کریمی از پس این نکته به خوبی برآمده اند. در این کتاب 28 صفحه خوش خوان در انتظار خواننده است که سبزترین نذر دنیا را با او شریک می شود.

کتاب «سبزترین نذر» به قلم «نوید ظریف کریمی» و با تصویرگری «نیره سادات مُهری» در 28 صفحه رنگی و تمام گلاسه و به قیمت 55 هزارتومان توسط انتشارات کتاب جمکران روانه بازار نشر شده است. برای تهیه این کتاب می‌توانید به سایت انتشارات کتاب جمکران به کتابفروشی های سراسر کشور مراجعه نمایید.

بخشی از کتاب :

«پسرها توی اتاق محمد، کمی با هم درباره بازی هایی که بلد بودند حرف زدند و کمی هم کتاب خواندند اما هردو دلشان پیش مراسم جشنی بود که مسجد می خواست برگزار کند. از پنجره اتاق محمد، دیدند که چند مرد از مسجد بیرون آمدند و تمام کوچه را چراغانی کردند و ریسه ها و پرچم های رنگی کشیدند.»